«خَرابات» درست است نه «خُرابات» و «خُورآباد»

در یکی از رادیوهای فارسی‌زبان لوس‌آنجلس شنید که شخصی با اصرار تمام و دلایل غیرمتقن و غیرعلمی اظهار می‌داشت که “خُرابات” درست است نه “خَرابات” و ایشان برای اثبات ادعای خود بیت زیر از فخرالدین عراقی را آوردند که در آن بیت عراقي بزعم ایشان “مُناجات” را با “خَرابات” یا به گفته ایشان با “خُرابات” قافیه آورده است. پس عراقی می‌دانست که “خُرابات” درست است نه “خَرابات”!

مست و خراب یابد هر لحظه در خرابات

گنجی که آن نیابد صد پیر در مُناجات

گوینده توجه نفرموده است که “عراقی” در این غزل «ا.ت» را قافیه آورده است نه “مُناجات” و “خُرابات” را.

چنان‌که در همان غزل عراقی بیت دیگری دارد که با اِشارات ختم می‌شود. مسلماً عراقی می‌دانسته است که “اِشارات” درست است نه “اُشارات”.

در بیخودی و مستی جایی رسی که آنجا

درهم شود عبارات پس گم کند اِشارات

عراقی غزلی دیگری دارد که می‌گوید:

دیدی چو من خرابی افتاده در خَرابات

فارغ شده ز مسجد وز لذّت مُناجات

در این غزل عراقی بیت‌های دیگری دارد که با “عُزى و لات” و “هيهات” و “حالات” ختم می‌شود که نیز نشان‌دهنده این اصل است که منظور عراقی از آوردن “خرابات” “مُناجات” ضمه “ی” خرابات و یا مُناجات نبود. منظور و هدف «عراقی» قافیه «ات» بوده است.

در خانقاه رفته در میکده نشسته

صد سجده کرده هر دم در پیش عُزی و لات

خوش بود روزگاری بر بوی وصل یاری

هم خوشدلیش رفته هم روزگار، هیهات

با این همه، عراقی امیدوار می باش

باشد که به شود حال، گردنده است، حالات

برای اثبات این‌که منظور عراقی از آوردن می‌شود که “خَرابات” و “مُناجات”، “خَرابات” بوده است نه “خُرابات”. بیت دیگری از “عراقی” در اینجا نقل می‌شود که در آن “عراقی” نیاز را با “نَماز” قافیه آورده است. مسلماً نمی‌توانیم بگوئیم که کلمه “نِماز” درست است نه “نَماز” این خود دلیل متقن دیگری است که منظور “عراقی” قافيه “ا.ز” می‌باشد نه “نیاز و نماز”

در کوی خَرابات، کسی را که نیاز است

هشیاری و مستیش همه عین نَماز است

آنجا نپذیرند صَلاح و وَرَع امروز

آنچ از تو پذیرند در آن کوی، نیاز است

اسرار خَرابات بجز مست نداند

هشیار چه داند که درین کوی چه راز است

در این بیت‌ها “عراقی” مُجازست “درازست” فَرازست “سازست” “گُدازست” و “بازست” را آورده است که کاملا نشان می‌دهد که قافیه “ا ز” و “است” (ردیف) می‌باشد.

پس ادعای گوینده محترم که عراقی “خُرابات” و “مُناجات” آورده است نادرست است و عراقی “خَرابات” با “مُناجات” بخاطر “ا.ت” آورده است. ایشان در معنای “خَرابات” نیز اشتباه فرموده و آن را به جایگاه “مِهر” با “مهرابه” و کارگاه “مهری” معنی فرموده که این نیز نادرست است. البته باید گفت که ایشان اوّلین شخصی نیستند که در مورد “خَرابات” این اشتباه را می‌کنند. قبل از ایشان نیز اشخاص دیگری این اشتباه را کرده‌اند که همگی مأخوذ از اشتباه دکتر محمّد مقدّم است که او نیز گویا بنا به فرموده استاد دانشمند دکتر شفیعی کدکنی این اشتباه را از ذبیح بهروز گرفته است.1

در اینجا غزلی از وحدت کرمانشاهی شاعر معروف نیمه دوّم قرن سیزدهم هجری می‌آورم که او نیز “خَرابات” را با “عِبادات” و “عِبارات” “مُناجات” “اِشارات” “مَقامات” “خِيالات” “سَماوات” “كَرامات” و “اوقات” قافیه آورده است که نشان‌دهنده این است که منظور و هدف شاعر” قافیه” “ا.ت” و ردیف “را” می‌باشد.

آتش عشقم بسوخت خرقه طامات را

سیل جنون در ربود رخت عبادات را

جای دهید امشبم مسجدیان تا سحر

مستم و گم کرده‌ام راه خَرابات را

خاک‌نشینان عشق بی مَدد جبرئیل

هر نفسی می‌کنند سیر سَماوات را

مسئله عشق نیست در خور شرح و بیان

به که بیکسو نهند لفظ و عبارات را

دامن خلوت ز دست کی دهد؟ آنکو که یافت

در دل شبهای تار ذوق مُناجات را

مر نفسی چنگ و نی از تو پیامی دهد

پی نبرد هر کسی رمز و اِشارات را

دوش تفرج کُنان خوش ز حَرم تا به دیر

رفتم و کردم تمام سیر مَقامات را

در سر بازار عشق کس نخرد ای عزیز

از تو به یک جو هزار کشف و کرامات را

(وحدت) از این پس مده دامن رندان ز دست

صرف خَرابات کن جملة اوقات را

  1. نگارنده، تلفنی از استاد بزرگوار دکتر شفیعی کدکنی راجع به همین مطلب که درباره “خَرابات” و “خُرابات” نظرشان چیست. همین مطلب را تایید فرمودند که بدون شک “خَرابات” درست است و نه خُرابات.

سعدی نیز “خَرابات” را با “مُناجات” و “طامات” و “سَماوات” و “کَرامات” “مات” “مُلاقات” “مُهمُات” “هيهات” به اعتبار “ا.ت” قافیه آورده است.

سرمست درآمد از خَرابات

با عقل خَراب در مناجات

بر خاک فکنده خرقة زهد

و آتش زده در لباس طامات

دل بردة شمع مجلس او

پروانه به شادی و سعادات

جان در ره او بعجز می‌گفت

کای مالک عرصة كرامات

از خون پیاده‌ای چه خیزد

ای بر رخ تو هزار شه مات

حقا و بجانت ار توان کرد

با تو به هزار جان ملاقات

گر چشم دلم به صبر بودی

جز عشق ندیدمی مُهمُات؟

تا باقی عمر بر چه آید

بر باد شد آنچه رفت هیهات

صافی چو بشد بدور سعدی

زین پس من و دُردی خَرابات

حافظ نیز “خرابات” را با “مُناجات “خُرافات” قافیه آورده است. او نیز به اعتبار قافیه “ا.ت” و ردیف “بریم” این قافیه را آورده است نه برای “خُرافات” و خُرابات و “مُناجات”.

خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم

شطح و طامات به بازار خُرافات بریم

سوی رندان قلندر به ره آورد سفر

دلق بسطامی و سجادة طامات بريم

تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند

چنگ صبحی بدر پیر مُناجات بريم

با تو آن عهد که در وادی اَیمَن بستیم

همچو موسی اَرنی گوی به میقات بریم

کوس ناموس تو بر کنگرة عرش زنیم

عَلم عشق تو بر بام سماوات بريم

خاک کوی تو به صحرای قیامت فردا

همه بر فرق سر از بهر مُباهات بريم

ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد

از گلستانش بزندان مُکافات بريم

شرممان باد ز پشمینة آلودة خویش

گر بدین فضل و هنر نام کَرامات بریم

قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند

بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم

فتنه می‌بارد از این سقف مُقرنس برخیز

تا به میخانه پناه از همه آفات بریم

در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی؟

ره بپرسیم مگر پی به مُهمُات بریم

حافظ آبِ رُخ خود بر دُر هر سُفله مریز

حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم

حافظ 36 بار خَرابات را به کار برده است که در همه آن ابیات چنان‌که در صفحات آینده خواهد آمد منظور و نظر حافظ جایگاه رندان و زاویه‌ای است که آنجا آدمی از ناپاکی و ریا و تزویر تخلیه می‌شود.

ترسم این قوم که بر دُردکَشان می‌خندند

در سر کار خَرابات کنند ایمان را

در خَرابات طریقت ما بهم منزل شویم2

کاین چنین رفتست در عهد ازل تقدير ما

خرقة زهد مرا آب خَرابات ببرد

خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد

در خَرابات بگوئید که هشیار کجاست

حافظا روز اجل، گر بکف آری جامی

یکسر از کوی خَرابات بَرندت به بهشت

من ز مسجد به خَرابات نه خود افتادم

اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

مقام اصلی ما گوشه خرابات است

خُداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد

گر ز مسجد به خَرابات شدم خرده مگیر

مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد

ای گدایان خَرابات خدا یار شماست

چشم انعام مدارید ز اَنعامی چند

دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم

خُم می‌دیدم و خون در دل و پا در گِل بود

به فریادم رس ای پیر خَرابات

بیک جرعه جوانم کن که پیرم

در خَرابات مغان گر گذر افتد بازم

حاصل خرقه و سجاده روان در بازم

در خَرابات مغان نور خدا می‌بینم

این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

مُدام خرقه حافظ به باده در گرو است

مگر ز خاک خَرابات بود فطرت او

شست و شویی کن و آنگه به خَرابات خُرام

تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده

ای که در کوی خرابات مقامی داری

جَم وقت خودی ار دست بجا می‌داری

  1. در خرابات مغان ما نیز هم منزل شویم. نسخه علامه محمّد قزوینی

حافظ بین خانقاه و خرابات تفاوتی نمی‌بیند. چنان‌که می‌گوید:

تو خانقاه و خَرابات در میانه مبین

خدا گواه که هر جا که هست با اویم

خرابات را قبل از سعدی و حافظ شعرای نامی دیگری چون ناصرخسرو (394-481 هجری) منوچهری دامغانی (اواخر قرن چهارم هجری- وفات 432 هجری) سنائی غزنوی (437-525 هجری) و خیّام نیشابوری (439-517 هجری) و خاقانی شروانی (520-595 هجری) و نظامی گنجوی (540-598 هجری) و شیخ محمود شبستری (687-720 هجری) نیز در اشعار خود به همان مفهوم و معنایی که حافظ به کار برده است، آورده‌اند.

می فروش اندر خرابات ایمن است امروز و من

پیش محراب اندرم با بیم و با ترس و هَرَب3

(ناصرخسرو قبادیانی)

دفتر بدبستان بود و نُقل به بازار

وین نرد به جایی که خرابات خرابست

(منوچهری دامغانی)

تا بُت من قصد خرابات کرد

نفی مرا شاهد اثبات کرد

(سنایی غزنوی)

نازم به خَرابات که اهلش اهل است

گر نیک نظر کنی بدش هم سهل است.4

(منسوب به خیام)

آمد سحری ندا ز میخانه ما

کی رند خراباتی دیوانه ما

برخیز که پر کنیم پیمانه ز می

زان پیش که پر کنند پیمانه ما

(خیام)

  1. هرب= گریختن و فرار کردن و به معنای پیر شد هم است. (فرهنگ عمید)
  2. این بیت از: «لغت‌نامه دهخدا» گرفته شده است ولی تصور نمی‌رود از خیام باشد.

کو خرابات کهف شیردلان

 تا سگ آستان نشین باشم

(خاقانی)

در خراباتی که صاحب درد او جانهای ماست

مایی ما نیست گشت و او بی او ناپدید

(خاقانی)

مغان را خرابات کهف صفا دان

در آن کهف بهر صفا می‌گریزم

(خاقانی)

بانگ برآمد ز خَراباتِ من

کی سحر اینست مكافاتِ من

(نظامی گنجوی)

عشق که در پرده کرامات شد

چون بدر آمد بخرابات شد

(نظامی گنجوی)

هم از قبله سخن گوید هم از لات

همش کعبه خزینه هم خرابات

(نظامی گنجوی)

ملاحظه می‌شود که نظامی نیز “خَرابات” را با “كَرامات” و با «مُکافات» قافیه آورده است.

همانطور که در صفحات قبل گفته شد منظور نظامی “کَرامات” و “خَرابات” و “مکافات” نیست. قافیه او “ا.ت” است.

عطّار نیشابوری (537-627) نیز می‌گوید:

در خرابات خراب عشق تو

یک حریف باب دندان کس ندید

(عطار نیشابوری)

خراباتی شدن از خود جدایی است

خودی کفر است اگر خود پارسایی است

(شیخ محمود شبستری)

سعدی در گلستان می‌فرماید:

و اگر به خرابات رود از برای نماز کردن منسوب شود به خُمر خوردن

(گلستان سعدی)

ندیدم کسی سر گران از شراب

مگر هم خرابات دیدم خراب

                                        (بوستان سعدی)

هر که با مستان نشیند ترک مستوری کند

آبروی نیکنامان در خرابات آب جو است

(طیبات سعدی)

به خرابات چه حاجت که یکی مست شود

که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت

(طیبات سعدی)

من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست

بیش‌تر زین چه حکایت بکند غمازم

(سعدی)

سلمان ساوجی نیز می‌گوید:

من خراباتیم و باده‌پرست                 در خَرابات مُغان بیخود و مست

“خرابات” در فرهنگ‌ها و لغت‌نامه‌ها و متون قديم

1- فرهنگ عمید: تهران: امیرکبیر 1365 شمسی

“خرابات” (خ) میخانه و میکده. اصل آن در عربی خَربات (خَ ر) جمع خَربه

(خَ ر بَ) به معنی ویرانه است. در فارسی به معنی مفرد، جایی را می‌گویند که رندان در آنجا به عیش و نوش سرگرم شوند. در قدیم خانه‌هایی را که دارای وسایل عیش و عشرت و محل باده‌پیمائی و عشق‌ورزی با کنیزان بوده “خرابات” می‌گفته‌اند. در اصطلاح متصوفه “خَرابات” عبارت است از مقام و مرتبه خرابی و نابودی عادات نفسانی و خوی حیوانی و محل کسب اخلاق ملکوتی. جایی که عارفان و مالکان از قيد عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از باده‌ی وحدت سرمست شوند و خرابانی مرد کامل را گویند که به معارف الهی دست یافته باشد.

عمید. این ابیات را در فرهنگ خود آورده است:

قدم منه به خَرابات جز به شرط ادب

که ساکنان درش محرم پادشه اند

(حافظ)

شرح اسرار خَرابات نداند همه کس

هم مگر پیر مغان حل کند این مسئله‌ها

(جامی)

اسرار خَرابات به جز مست نداند

هشیار چه داند که در این کوی چه راز است

(عراقی)

2- فرهنگ عربی- فارسی: المُعجم العَربي الحديث؛ دکتر خلیل حرّ- ترجمه سید حمید طبيبیان، تهران امیرکبیر- 1370 شمسی.

اَلخَراب: (با فتح خ): ویرانی و ویران شدن. ضدّ عمران: آبادی

خَربَ (با فتح خ و کسر ر و فتح ب) خَرَباً و خرابه- خراب و ویران شد و از کار و فایده باز ماند.

خَربَ المكانُ: آنجا خالی شد.

خَربَ الحَيوان: جانور شکافته گوش شد.

3- فرهنگ آنندراج: کتابخانه خیّام- تهران 1336 شمسی.

خَرابات: بالفتح جای فسق و فجور. مثل میخانه و قحبه خانه و اعم است.

از میخانه:

تا بدوشم ز خرابات بمیخانه برند

سوی رندان در میکده پیغام برید

(خواجوی کرمانی)

4- دايره المعارف فارسی به سرپرستی دکتر غلامحسین مصاحب- تهران 1345- چاپ سوم 1381

“خَرابات” (xarabat) عنوان روسپی‌خانه و محل اقامت زنان فاحشه. و طبعاً محل فسق و فجور.

در بلاد و شهرهای بزرگ ایران بعد از اسلام.

“خَرابات نهادن” که عبارت از فاحشه نشاندن باشد. هرچند البته در اسلام مذموم بوده است. لیکن از قدیم جهت بعضی مصالح در آن باب تا حدی اهمال و اغماض می‌کرده‌اند.

رشیدالدین فضل‌الله در تاریخ مبارک غازانی آورده است که (چون جماعت خراباتیان کنیزکان را که از اطراف می‌آوردند به بهای موافق‌تر از دیگران می‌خریدند، اکثر تجّار در فروختن ایشان میل به معامله آن جماعت می‌کردند و بعضی از کنیزکان که حمیتی و قوتی داشتند در نفس خود، نمی‌خواستند که ایشان را به خرابات فروشند. و بالاجبار و اکراه می‌فروختند و به کار بد می‌نشاندند.)

“غازان خان بفرمود تا زنان خرابات را که هر کدام که بخواهند بیرون آیند، بخرند و از خرابات بیرون بیاورند. و کنیزانی را هم که میل بدین کار ندارند و به اکراه اجبار بدان وادار ننمایند. در اشعار و حکایات و همچنین در کتاب‌های لغت، خرابات را غالبا به معنی محل فسق و فجور شمرده‌اند و بعضی از اهل تحقیق در معنی و وجه اشتقاق آن دچار اشتباه و توهم شده‌اند و آن کلمه را مصحف خُورآباد و اصلا به معنی “معبد مهر” دانسته‌اند. استعمال خرابات، مانند الفاظ دیگر نظایر آن، در کلام صوفیه مورد تاویل واقع و شیخ شبستری در گلشن راز در تأویل آن گفته است:

خراباتی شدن از خود رهایی است                خودی کفر است اگر خود پارسایی است

5- نخستین فرهنگ الفبایی- قیاسی زبان فارسی: دکتر مهشید مشیری- تهران- سروش 1371 شمسی. خرابات (xarabat) (ع). 1- میکده. میخانه. شراب خانه. کیم من آن که از کنج خرابات/ کنم هر لحظه سیری در سماوات (انور) 2- مرکز فسق و فجور
3- شیره‌کش خانه 4- در تصوف عبارت است از خراب شدن صفات بشریت و فانی شدن وجود جسمانی، و گفته شده است که خرابات و مَصطبه عبارت است از خرابی اوصاف نفسانی و عادات حیوانی و تخریب قوت غصبی و شهوانی و عادات و رسوم است:

“قصر چیزی نیست ویران کن بدن

گنج در ویرانی است ای میر من

آن نمیبینی که در بزم شراب

مست آنگه خوش شود کو شد خراب

                                                            (مولوی)

خراباتی است بیرون از دو عالم

دو عالم در بر او همچو خواب است

و خرابات اشارت به وحدت اسم اعم از وحدت افعالی و صفاتی و ذاتی و ابتدای آن مقام فنای افعال است و صفات؛ خراباتی که مقام وحدت است، از جهت آنکه مرتبت محو و فنای نقوش و اشکال است از جهانی بی‌مثالی است و منزه از جمیع صورست، خواه حسی و خواه مثالی و خواه خالی.

خرابات از جهان بی‌مثالی است

مقام عاشقان لاابالی است

(شیخ محمود شبستری)

و خرابات که مقام وحدت است ایشان را مرغ جان است:

خَرابات آشیان مرغ جان است

خرابات آستان لامکان است

خراباتی خراب اندر خراب است

که در صحرای او عالم سراب است

و مقام وحدت ذاتی، از احاطه حدود و جهان بیرون است.

خرابات است بی حد و نهایت

نه آغازش کسی دیده نه غایت

اگر صد سال در وی می‌شتابی

نه خود را و نه کس را بازیابی

و حافظ هم گوید:

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست

بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است

ورنه لطف شیخ و واعظ گاه هست و گاه نیست

(از فرهنگ عرفا) خراباتی مرد کامل است که از او معارف الهیه بی‌اختیار صادر شود: و خراباتی سالک عاشق لاابالی است که از قید دوئیت و تمایز افعال و صفات واجب و ممکن خلاصی یافته باشد و افعال و صفات جميع اشیاء را محو افعال صفات الهی داند و هیچ صفتی به خود و دیگران منسوب ندارند و نهایت این خَرابات مقام ذات است که ذوات را همه محو و منطمس در ذات حق یابد: و خراباتی آن است که از خودی فراغت یافته و خود را به کوی نیستی در باخته باشد:

خراباتی شدن از خود رهایی است

خودی کفر است گر خود پارسایی است

(شبستری)

دوش رفتم در خرابات مغان رندانه مست

دیدم آنجا عارفان و عاشقان مستانه مست

جوشش مستی فتاده در نهاد خُمّ می

جان و دل سرمست گشته ساقی و پیمانه مست

جام می در داده ساقی خاص و عام مجلسش

آشنایان مست از آن پیمانه و بیگانه مست

عاقل و فرزانه دیدم مست جام عشق او

در خیال روی او خوش عاشق و دیوانه مست

زاهدان از عشق او در کنج خلوت در خروش

در هوایش صوفیان در گوشه کاشانه مست

(شاه نعمت‌الله)

6- فرهنگ نفیسی: دکتر علی‌اکبر نفیسی (ناظم الاطباء) تهران کتابفروشی خیّام بدون تاريخ “خَرابات” (xarabat) با فتح: شراب خانه و بوزه خانه و قمارخانه و مانند آن.

7- برهان قاطع: به اهتمام دکتر محمّد معین- تهران- امیرکبیر 1357 شمسی.

خَرابات: بر وزن کَرامات. شراب خانه و بوزه خانه و قمارخانه و امثال آن را گویند.

تا بت من قصد خرابات کرد

نفی مرا شاهد اثبات کرد

(سنایی غزنوی)

مغان را خرابات كهف صفا دان

در آن کهف بهر صفا میگریزم

(خاقانی شیروانی)

8- لغت‌نامه دهخدا: علی‌اکبر دهخدا- چاپخانه دانشگاه تهران- 1339 شمسی.

“خَرابات” (خَ) شراب خانه. بوزه خانه (از برهان قاطع) میخانه (شرفنامه منیری) (از غیاث‌اللغات و آنندراج) مأخوذ از (زمخشری) میکده

9- فرهنگ معین: محمد معین- تهران- امیرکبیر 1356

“خَرابات” (xarabat) (ع) (ا)

1- ج- خرابه- ویرانه‌ها (غم)

2- شراب خانه – میکده

3- مرکز فسق و فساد. فاحشه‌خانه

4- محلی که در آن شیره و تریاک و غیره کشند و شیره‌کش خانه.

5- جای و مرتبه بی‌اعتنایی به رسوم و آداب و عادات. ضح- این اصطلاح در شعر فارسی از طرف قلندریه رسوخ کرده است و به معانی 2-5 کلمه جمع به‌جای مفرد به کار رفته. “مغان” (نصه) مقام وصل و اتصال که و اصلان بالله را از باده وحدت سرمست کند.

استاد بهار در “سبک‌شناسی” می‌فرماید “لغاتی از مصطلحات و تلفظات عوام در آن کتاب دیده میشود که در کتابهای قدیم و در ادبیات فارسی نظیر آنها را نیافته‌ایم و از قضا امروز همین الفاظ هنوز زبانزد عوام است و در لفظ قلم وارد نشده است.” و ما چند نمونه از این قبیل الفاظ و لغات را اینجا یاد می‌کنیم… دیگر کلمه “خرابات” که در آثار قدیم نیست جز در اصطلاح صوفیه و نخست بار در سخنان سنایی و دیگر عرفا دیده شده است.5

ولی در صفحات قبل دیدیم که کلمه “خَرابات “به معنی حقیقی خود پیش از سنایی هم در آثار قدما به کار رفته چنان‌که منوچهری (متوفی 432) آن را به معنی قمارخانه ضمن قصیده‌ای استعمال کرده است. در صفحات آینده نیز خواهیم دید.

5- محمدتقی بهار- سبک‌شناسی- جلد 2- صفحه 131-133

آمد شب و از خواب مرا رنج و عذاب است

ای دوست بیار آنچه مرا داروی خواب است

در مجلس احرار سه چیز است و فزون به

وان هر سه شراب است و رباب است و کباب است

نه نُقل بود ما را نی دفتر و نی نَرد

وین هر سه بدین مجلس ما در نه صواب است

دفتر به دبستان بود نُقل به بازار

وین نَرد بجایی که خَرابات خراب است6

مسعود سعد سلمان (متوفی 515 مجری) در صفت اسفندیار چنگی گوید:

چنگ بفروشد و ندارد ننگ

عاریت خواهد از حریفان چنگ

از خَرابات چون بخوانندش

روی ناشسته می‌دوانندش

هرچه از جود شه به کف کند او

در خراباتها تلف کند او

روز کوریش هیچ کم نشود

نشد او نیکبخت و هم نشود7

و پدر معزّی (متوفی 542 هجری) گوید:

اگر سرای لباسانیان خرابات است

مرا میان خراباتیان لباسات است

میان شهر همه عاشقان خراب شدند

مگر نگار من امروز در خرابات است

مجوی زهد و خرابی کن و خراباتی

که عمر را ز خرابی همه عمارات است8

اما سنایی که در ادوار پختگی به تصوف گرائیده، این کلمه را هم به معنی حقیقی مذموم و هم به معنی مجازی صوفیانه به کار برده است. از جمله به‌صورت مذموم در حدیقه‌الحقيقه است. که گوید:

ای خرابات جوی بر آفات

پسر خَر تویی و خَر آبات9

اما ضمن غزلّیات، سنایی از خَرابات به خوبی یاد کرده و در عین آن که از وصف مختصات آن، محل میخانه بودنش برمی‌آید آن جای را قلندروار خلوتگاه بار و محل دیدار می‌خواند:

هر که در کوی خرابات مرا بار دهد

به کمال و کرمش جان من اقرار دهد

بار در کوی خرابات مرا هیچ کسی

ندهد ور دهد آن یار وفادار دهد

در خرابات بود یار من و من شب و روز

به سر کوی همی گردم تا بار دهد

ای خوشا کوی خَرابات که پیوسته در او

مر مرا دوست همی وعده دیدار دهد

هر که او حال خرابات بداند به درست

هر چه دارد همه در حال به بازار دهد

ای تو کز کوی خرابات نداری گذری

زان سناییت همی پند به مقدار دهد

تو برو زاویه زهد نگه دار و مترس

که خداوند سزا را به سزاوار دهد10

خرابات در غزل‌های سنایی بسیار به کار رفته و بعضی از غزلهای او در همین ردیف “خرابات” است.

  1. دیوان منوچهری به تصحیح محمد دبیر سیاقی صفحه 6
  2. دیوان مسعود سعد سلمان به تصحیح رشید یاسمی صفحه 573-575
  3. یادداشت‌های قزوینی جلد 4 صفحه 156-196
  4. دکتر احمدعلی رجایی بخارایی: فرهنگ اشعار حافظ، انتشارات علمی- تهران. بدون تاریخ
  5. دیوان سنایی به تصحیح مدرس رضوی صفحه 151 به نقل از “فرهنگ اشعار حافظ” احمدعلی رجایی بخارایی

مستملی بخاری (متوفی 434 هجری) “خرابات” را به معنی “میخانه” و در مفهوم حقیقی کلمه به کار برده است:

“شبانگاه در دوکان بست و به خرابات رفت و سبوی می بخرید و زنی زاینه را آن شب به مُزد گرفت و به خانه آورد”11

هجویری (متوفی 465 هجری) صاحب کتاب کشف‌المحجوب که قدیم‌ترین کتاب فارسی در تصوف است کلمه “خَرابات” را در حدود یک قرن قبل از سنایی به معنی واقعی کلمه به کار برده است نه به تعبیر صوفیانه آن. هجویری خرابات را برای صوفیان و صومعه‌نشینان چون کلیسا برای مسلمانان وانمود می‌کند:

“از جُنید پرسیدند که اگر ما بر وجه اعتبار اندر کلیسا شویم روا بود و مراد ما از آن جز آن نبود تا ذل کافران ببینیم و بر نعمت اسلام شکر کنیم به وی گفت اگر به کلیسا توانید شد چنان‌که چون شما بیرون آیید تنی چند را از ایشان به درگاه توانید آورد بروید و اگر نه مروید.” پس صومعه‌ای اگر به خرابات شود، خَرابات صومعة وی شود، و خَراباتی اگر به صومعه رود، صومعه خرابات وی گردد.”12

در سخنان شیخ ابوسعید ابی الخیر میهنه ای (متوفی 440 هجری) که تقریبا یک قرن پس از او به نام “اسرارالتوحيد في مقامات الشيخ ابی سعید” بوسیله یکی از نوادگان او جمع‌آوری شده (تألیف این کتاب بین سالهای 533-599 هجری است) نیز کلمه “خرابات” به همان معنای معنی لغوی یعنی “میخانه” به کار رفته است.

و در آن وقت که شیخ بوسعيد به نیشابور بود. روزی حسن را گفت: برخیز و قَوالی بیار. حسن بیرون رفت و طلب کرد. کسی را نیافت. چون عاجز شد جوانی را نشان دادند در خراباتی حسن به طلب او شد. او مست بود. پیش شیخ آمد و گفت ای شیخ، همه شهر طلب کردم هیچ نیافتم الا جوانی بدین صفت. شیخ گفت او را بباید آورد. حسن جوان را به خدمت شیخ آورد. چنان‌که از خود خبر نداشت. شیخ گفت ای جوان چیزی برگوی! جوان بیتی شکسته بسته بگفت چنان‌که حال مستان بود و هم آن جا در خواب شد.”13

شیخ عطار نیشابوری (متوفی 627 هجری) نیز از “خرابات” به همان معنی مذموم یاد کرده است، از جمله در موارد ذیل:

“بایزید بسطامی می‌گوید که نشان خدای سبحان را به قرينه الرحمن عَلَى العَرش الستَوی”14 از عرش گرفتم، گفت ما را به دل تو نشانی دهند که اِنّا عِندَ المُنكَسِرَه قُلُوبُهُم. پس از آن چنین آمده است.”11

  1. شرح تعرّف، جلد 1- صفحه 81- به نقل از “فرهنگ اشعار حافظ” احمدعلى رجایی بخارایی
  2. هجويري، ابوالحسن علی ابن عثمان. کشف‌المحجوب، به اهتمام والنتين ژوکوفسکی، لنینگراد، مطبعه دارالعلوم 1926، صفحه 534.
  3. اسرارالتوحيد فى مقامات الشيخ ابی سعید: میهنی، محمد بن منور، به اهتمام ذبیح‌الله صفا. تهران، امیرکبیر، 1354، صفحه 245.
  4. سوره “طه” آیه 5

اگر آسمانیانند از زمینیان می‌جویند و اگر زمینی‌یانند از آسمانیان می‌طلبند، اگر جوان است از پیر می‌طلبد و اگر پیر است از جوان می‌طلبد و اگر خراباتی است از زاهد می‌طلبد، اگر زاهد است از خراباتی می‌طلبد”15

” نقل است که شافعی روز وقت خود گم کرد. به همة مقام‌ها بگردید و به خرابات برگذشت و به مسجد و مدرسه و بازار بگشت و نیافت و به خانقاهی برگذشت. جمعی صوفیان دید که نشسته بودند. یکی گفت وقت را عزیز دارید که وقت بیاید. شافعی روی به خادم کرد و گفت: اینک وقت باز یافتم بشنو که چه می‌گویند.”16

“نقل است که شیخ را مریدی بود مالدار و زکاتش می‌بایست دادن. یک روز پیش شیخ آمد و گفت: ایهَا الشيخ، زکات به که دهم؟ گفت: با هر کس که دلت قرار گیرد. آن مرد برفت و در سر راه درویشی دید نابینا که تشنه بود و سؤال می‌کرد و اضطرار ظاهر داشت. دلش بر وی قرار گرفت که چشم ندارد و استحقاق عظیم دارد. آن زکات و چیزی به وی بدهم. دُرستی زر در کیسه داشت. بیرون آورد به وی داد. نابینا دست زده وَزن کرد، دانست که زَر است. شادمان شد. مرد برفت و بامداد بدین جا گذر کرد که راه گذارش بر وی بود. دید که آن نابینا با نابینای دیگر می‌گوید که دیروز خواجه‌ای بدین‌جا گذر کرد و دُرستی زر به من داد. برفتم به فلان خرابات و شب تا روز با فلان مطربه دَمی عشرت کردم. مرید شیخ مضطرب شد و پیش شیخ آمد. شیخ گفت: ای مرد این روشن است که تو با عوان معامله کنی و با ظالمان خرید و فروخت. لاجرم مالی که گرد آید، از حرام بود و زکات آن به چنین مرد رود که با شراب دهد، که اصل کار در معامله است و گوش به دخل و خرج داشتن که هر چه بدهی به جایگاه افتد”17

شیخ فریدالدّین عطّار، در ذکر شیخ ابوالفضل حسن می‌فرماید:

“نقل است که چون وفاتش نزدیک رسید، گفتند ترا فلان جای در خاک کنیم که آنجا خاک مشایخ و بزرگان است. گفت: زنهار من کیستم که مرا در جوار چنان قوم در خاک کنید. بر بالای آن تَل خواهم آنجا خراباتیان و دو الک بازان در خاکند. در برابر ایشان مرا در خاک کنید که ایشان به رحمت او نزدیکتر باشند که بیشتر آب تشنگان را دهند. رحمه الله عليه.”18

  1. شيخ عطار نیشابوری، فریدالدين: تذكره الاولياء، به اهتمام رنولد الن نیکلسون. چاپ لندن. 1905- صفحه 133.
  2. تذكره الاولياء، صفحه 178.
  3. تذكره الاولياء، صفحه 320 (این داستان ادامه دارد ولی بقیه داستان به “خرابات” مربوط نبود از شرح آن خودداری شد. این داستان در ذکر شیخ ابوالعباس نهاوندی است.
  4. تذكره الاولياء، صفحه 339.

عطاملک جوینی در “ذکر صادرات افعال اوکتای قاآن” در کتاب تاریخ جهان‌گشای جوینی می‌نویسد:

“چون حقیقت معلوم می‌شود می‌فرماید که هر دختر را سن او از هفت گذشته باشد جمع کنند و هر کس را که در آن سال بخصم داده‌اند باز ستانند. چهار هزار دختران چون اختر که هر یک را با دلها حالی دگر بود گرد کردند. ابتدا فرمود تا بعضی را که بنات امرا بودند جدا کردند و تمامت حاضران را یاسا رسانیدند که با ایشان خلوت کند. از آن جماعت دو دختر چون ماه فروشد و باقیات صالحات را در پیش اردو صف صف بایستادند. آنچ لایق اردو بود با حَرَم فرستادند و قومی به اصحاب فَهود و جوارح دادند و بعضی را به هر کس از ملازمان درگاه و چند را به خرابات رسول خانه (ایلچی خانه) فرستادند تا خدمت صادر و وارد کنند و آنچ باقی ماندند فرمان شد تا هر کس که حاضر بود از مغول و مسلمان در ربودند و پدران و برادران و اقربا و خویشان و شوهران ایشان نظاره کنان یارا و مجال آن نَه که دَم زنند و زبان جنبانند و این دلیلی تمام است بر قهر و تنفیذ احکام و طواغيت لشكر و اِنقياد عسكر”19

در شرح تعرَف، درباره این‌که مردان حق به شیوه اهل ملامت عمل می‌کنند تا آنجا که در ظاهر عامی می‌نمایند و در باطن مطیع‌ترین بندة خدایند.

داستان موسی را با آن مرد قصاب می‌نویسد:

“که یکی از جمله انبیا گویند موسی علیه‌السلام بود. از خدای خواست که دوستی را از جمله دوستان خویش به من نمائی، امر آمد که به فلان شهر رو که آنجا قصّابی هست او را فلان خوانند دوست ماست. موسی به آن شهر رفت… به دوکان او آمد. مردی را یافت با لباس فاسقان جمله سر موی داشت به کتف‌ها فرو گذاشته برزی دزدان و عياران. او را گفت: مهمان خواهی؟ گفت: خواهم اما به شرط آن که هرچه بینی با کس نگویی. گفت نگویم. شبانگاه در دوکان بست و به خرابات رفت و سبوی می بخرید و زنی زاینه را آن شب به مزد بگرفت و به خانه آورد و مهمان را نکو بداشت و بخوابانید و خویشتن را خفته ساخت تا چه کند. برخاست سبوی می بریخت و زن را گفت تو هر شب چند سیم ستدی؟ او گفت چندی. آن قدر سیم به او داد و او را بخوابانید و آن جامه‌ها که داشت برون کرد و گلیمی در پوشید و از زیر جعدها علّى پدید آورد تا به روز به خدمت خدای باستاد و نماز می‌کرد. این پیغمبر برخاست و او را مژده داد به آنچه به او وحی آمده بود.”20

علامه فقيد محمّد قزوینی در جلد 4 یادداشت‌های خود درباره “خرابات” می‌نویسد:

“خَرابات”: ظاهراً= فاحشه‌خانه (تفسير ابوالفتوح رازی 11:4)

به معنی میخانه ظاهراً، مُعجم الاُدبا 125:5

به معنی حقیقی آن که جمع خرابه باشد (المحاسن و المساوى 122م)

“خَرابات و رسول خانه” (جهانگشای 191:1)

  1. عطا ملک جوینی، تاریخ جهان‌گشای جوینی، تصحیح محمد قزوینی- تهران- انتشارات سازمان نشر كتاب و انتشارات ارغوان- 1367- صفحه 191.
  2. مستملي بخاری- اسماعیل بن محمد: شرح تعرّف. للكهنو. نول کشور 1328 برگرفته از “فرهنگ اشعار حافظ” دکتر محمدعلی رجایی بخارایی. انتشارات علمی. تهران. بدون تاريخ

“در روضات الجنّات 627، ولی تفسیر غریب ظاهراً به کلی مصنوعی، اختراعی بی اساس برای او کرده است. و مقصود همان معنی میخانه و فاحشه‌خانه شعر است با تلمیحی به معنی مجازی این مفهوم یعنی مکان عیش و طرب معنوی روحانی مردان حقیقت.

رجوع به مُعجم الاُدبا (اشعار باخرزی در هجو عمیدالملک کندری: موضع (مثاله‌الخرابات…)، برهان قاطع، بهار عَجَم، غیاث اللغات همه در تحت همین عنوان.

در اشعار برهانی پدر معّزی شاعر، در جوامع التواريخ طبع بلوشه ص 84 تقریباً به معنی فاحشه‌خانه استعمال شده است.

اگر سرای لباساتیان خراباتست

مرا میان خراباتیان لباساتست

میان شهر همه عاشقان خراب شدند

مگر نگار من امروز در خراباتست

مجوی زهد و خرابی کن و خراباتی

که عمر را ز خرابی همه عماراتست

(معّزی)21

در “فرهنگ اشعار حافظ” دکتر احمدعلی رجائی بخارایی مطلب بسیار جالبی راجع به “خرابات” آورده است. او می‌نویسد:

ابونصر سراج طوسی، در باب “فی معانی الآيات و الكرامات” در حکایتی که از مردی عبادانی نقل می‌کند. کلمه “خرابات” را به معنی نزدیک به خرابه به کار برده است.

“سَمِعتُ أبا الحُسين البَصري رَحمَهَ الله يُقُول كانَ بعباد انَ رَجُلَ أسوَدُ فقير يأوى الخرابات، فَحَمِلتُ معى شَيئاً وطَلَبتهُ. فَلَما وَقَعَت عينُهُ عَلى تَبَسُمَ و اشارَ بيدِه إلى الارض فَرأيتُ يعنى الاَرضَ كُلّها ذهباً تلمَعَ.” (السراج الطوسي، ابونصر، اللمع في التصوف. به تصحیح رنولد الن نیکلسون: لیدن، بريل 1914)

“ارتباط بین “خرابات” و “خرابه” از اشعار غالب شعرا آشکار است:

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است

همواره مرا کوی خَرابات مُقام است

(دیوان حافظ)

و هم صورت ظاهری خود کلمه، این ارتباط را تا حدّى تأیید می‌کند و چون در آغاز به میخانه و قمارخانه اطلاق می‌شده، بعید نیست که در این نامگذاری، خرابی عمارات قدیمی که دور از انظار برای این عمل انتخاب و از آنها استفاده می‌شده است مؤثر بوده باشد؛ به‌طوری‌که امروز هم برای امور ممنوعه که در مورد آنها شدت عملی نشان داده می‌شود به نقاط دوردست و خرابه‌ها پناه برده می‌شود. البته از جانب بی قُدرتان و تنگدستان.”22

  1. علامه محمد قزوینی: یادداشت‌های قزوینی، به کوشش ایرج افشار جلد 4، صفحه 194-195- تهران، انتشارات علمی، پائیز 1363.
  2. احمدعلی رجایی بخارایی: فرهنگ اشعار حافظ: انتشارات علمی. تهران. بدون تاریخ

استاد احمدعلی رجایی در فرهنگ اشعار حافظ می‌نویسد:

“در عربی هم کلمه‌ای به‌صورت جمع هست به نام “مواخیر” که معنی آن میخانه و نهانگاه نظیر خرابات است. در صراج اللغه، در بیان کلمه “مُخّر” نوشته شده: “مأخور” “خَرابات” و منتهی الارَب چنین آمده است.

“مأخور” خرابات و خرابات‌نشین و آن که به سوی خرابات برود. معرب میخوار یا لغت عربی است مشتق از مَخَرَتِ السُفينَه بدان جهت که مردم آمد و رفت می‌نمایند. مواخر و مواخير جمع (منتهی الارب، جلد 2، صفحه 1174)

استاد ملک الشعراء بهار در تاریخ سیستان راجع به معبد و آتشخانه‌ای که در آن سخن از خورشید می‌رود نوشته‌اند:

“خورشید معلوم نشد چیست. شاید خانه و محلی هم برای ستایش خورشید داشته‌اند و بعید نیست که “خَرابات” شعرا مربوط به همین معنی بوده و در اصل “خُورآباد” باشد.23

استاد جلال همایی نیز با مراجعه‌ای که برای درک نظر ایشان دربارة “خَرابات” شده است حدسی مشابه نظر استاد بهار داشته که اصل “خَرابات” ممكن است “خُورآباد” بوده و بعدها تلفظ معنی آن دگرگون گردیده و به‌صورت کنونی در مصطلحات صوفیه وارد شده است.

استاد بزرگوار بدیع‌الزمان فروزانفر نیز “این مقوله را مادامی‌که برای استعمال “خورآباد” شاهدی بدست نیابد حدس محض و ترکیب “خَرابات” را در عربی صحیح دانسته و به کار رفتن جمع در مفرد را امری متداول فرموده‌اند.”24

کتاب “ایران کوده” جزوه شماره 7 چاپ سنگی که به سال 1315 یزدگردی (شمسی) به‌وسیله دکتر صادق کیا دانشیار زبان پهلوی دانشگاه تهران نوشته شده و به‌وسیله دکتر محمّد مقدم استاد زبان اوستا و فارسی باستان در دانشگاه تهران گردآوری شده است. واژه‌های پهلوی با معادل واژه‌های فارسی آورده شده است. در ستون (خ) این کتاب 150 صفحه‌ای کلمه‌ای به نام “خورآباد” یا “خُرابات” دیده نمی‌شود. تنها کلمه “خور” به معنای (خورشیدی در این کتاب آمده است.) ناگفته نماند در داخل کتاب 20 صفحه جداگانه دست‌نوشته در کاغذهای برگی کاهی موجود است که بسیاری از واژه‌های پهلوی با معادل فارسی آن بامداد نوشته شده است. معلوم نیست دست‌نوشته‌ها خطّ دکتر محمّد مقدم است یا خطّ دکتر صادق کیا. در این دست‌نوشته‌ها نیز کلمه “خورآباد” یا “خُرابات” یا “خَرابات” موجود نیست.25

  1. ملک‌الشعرای بهار، محمدتقی، تاریخ سیستان، صفحه 93.
  2. نقل از احمدعلی رجایی، فرهنگ اشعار حافظ، صفحه 187.
  3. این جزوه پنجاه سال پیش توسط اینجانب اسماعیل جسیم از کتابفروشی‌های کنار خیابان در تهران خریداری شده است. امیدوارم روزی این واژه‌ها به زیور طبع آراسته گردند.

استاد دانشمند محمدعلی ناصح رئیس انجمن ادبی ایران که بنده نویسنده این مقاله شخصاً سال‌های زیاد دوران جوانی را در محضر آن استاد بزرگوار متون فارسی را قبیل حافظ و سعدی و ناصرخسرو و تاریخ بیهقی و غیره را تلمُذ می‌کردم نیز “خَرابات” را به همان معنا و مفهوم معنی فرموده و آن را با فتح (خَ) تلفظ می‌نمودند. استاد بزرگوار دکتر خلیل خطیب رهبر استاد دانشمند دانشکده ادبیات تهران که خدایش سلامت بدارد، در همان جلسات درس استاد ناصح که سال‌ها قبل از ورود بندة حقیر به آن محضر پر فیض افتخار شاگردی آن بزرگوار را آغاز فرموده بودند و به دفعات در نوشته‌هایشان به شاگردی خود در محضر آن استاد بزرگوار مباهات نموده‌اند نیز در دیوان حافظ به تصحیح خود که پنجاه و چندمین بار چاپ‌اش در همین اواخر منتشر گردیده کلمه “خَرابات” را با فتح (خَ) به همان معنا و مفهوم که در صفحات قبل مذکور افتاد معنی فرموده‌اند.

استاد دکتر خطیب رهبر “خَرابات” را شراب‌خانه “میکده” کوی میکده “محل میگساری” کُنج میخانه، میخانه معرفت، میکده رندان و میخانه عشق معنا فرموده‌اند. به هر حال اَصَحَ آن است که “خَرابات” به همان مفهوم و معنا و با فتح (خَ) که در دواوين شعرای بزرگ ما سعدی، حافظ، نظامی، ناصرخسرو و سنایی، خاقانی و منوچهری و در فرهنگ معتبر زبان فارسی آورده شده‌اند؛ به کار رود و ابداع و ایجاد و ساختن مفاهیم و معانی و الفاظ غيرمعقول من در آورده از هر شخص ناوارد و نا آشنا به متون زبان فارسی نه صحیح است و نه معقول.

اصطلاحات و مبانی و مفاهیم و تلفظات صحیح لغات و واژه‌ها در زبان فارسی باید به همان میزان و روال باشد که سعدی و حافظ و فردوسی و سنایی و دیگر بزرگان ادب فارسی که از قرن‌‎ها پیش آن‌را به کار برده‌اند و مورد قبول خاص و عام گردیده است، رایج شده و تلفظ گردد. لجبازی و اظهارنظرهای ناآگاهانه خیانت به زبان فارسی است. البته این به آن معنا نیست که ما واژه‌های جدید مورد قبول عامه را با تأیید فرهنگستان زبان و ادب فارسی در زبان خود وارد نکنیم که زبان فارسی نیاز فراوان به توسعه و گسترش دارد. چنان‌که واژه‌های جدید بسیاری در همین نیم قرن گذشته مخصوصاً در دو سه دهه اخیر جای خود را در زبان فارسی باز نموده و مورد قبول جامعه نیز قرار گرفته است.

چرا ز کوی خَرابات روی برتابم

کزین بهم به جهان هیچ رسم و راهی نیست

Owl Image

مجموعه 2 جلدی

تاریخ روزنامه نگاری در ایران عنوان کتابی است از اسماعیل جسیم که در 1303 صفحه و توسط انتشارات علمی در سال 1391 به چاپ رسیده است. موضوع اصلی این کتاب روزنامه نگاری است. از اسماعیل جسیم، کتاب زن و خانواده در مسیر تاریخ(علمی) نیز در بازار کتاب موجود می‎باشد.

شما می‌توانید این کتاب را از این وب سایت و در ایران تهیه کنید.