در یکی از رادیوهای فارسی زبان لوس آنجلس شنیدم که شخصی با اصرار تمام و دلایل غیر متقن و غیر علمی اظهار می داشت که «خُرابات» درست است نه «خَرابات» یا به گفته ایشان با «خُرابات» قافیه آورده است.

پس عراقی می دانست که خُرابات درست است نه «خَرابات»!
مست و خراب یابد هر لحظه در خرابات
گنجی که این نباید صد پیر در مناجات
گوینده توجه نفرموده است که «عراقی» در این غزل «ا.ت» را قافیه آورده است نه «مناجات» و «خُرابات» را.
چنان که در همان غزل عراقی بیت دیگری دارد که با اشارات ختم می شود. مسلما عراقی می دانسته است که «اشارات» درست است نه «اُشارات».
در بیخودی و مستی جایی که رسی که آنجا
درهم شود عبارات پس گم کند اِشارت
عراقی غزلی دیگری دارد که می گوید:
دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات
فارغ شده ز مسجد و ز لذّت مُناجات
در این غزل «عراقی بیت های دیگری دارد که با «عزّی ولات» و هیهات و «حالات» ختم می شود که نیز نشان دهنده این اصل است که منظور عراقی از آوردن «خرابات» «مُناجات» ضمه «ی» خرابات و یا مُناجات نبود. منظور و هدف «عراقی» قافیه «ات» بوده است.
در خانقاه رفته در میکده نشسته صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات
خوش بود روزگاری بر بوی وصل یاری هم خوشدلیش رفته هم روزگار هیهات
با این همه، عراقی امیدوار می باش باشد که به شود حال گردنده است، حالات
برای اثبات این که منظور عراقی از آوردن «خَرابات» و «مُناجات»، «خَرابات» بوده است نه «خُرابات». بیت دیگری از «عراقی» در این جا نقل می شود که در آن «عراقی» نیاز را با «نَماز» قافیه آورده است. مسلماً نمی توانیم بگوئیم که کلمه «نِماز» درست است نه «نَماز» این خود دلیل متقن دیگری است که منظور «عراقی» قافیه «ا.ز» می باشد نه «نیاز و نماز»
در کوی خَرابات، کسی را که نیاز است هشیاری و مستیش همه عین نِماز است
آنجا نپذیرد صلاح و ورع امروز آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است
اسرار خَرابات بجز مست نداند هشیار چه داند که درین کوی چه راز است
در این بیت ها «عراقی» مُجازست «درازست» فَرازست «سازست» «گُدازست» و «بازست» را آورده است که کاملا نشان که قافیه «از» و «است» (ردیف) می باشد.
پس ادعاهای گوینده محترم که عراقی « خُرابات» و «مُناجات» آورده است. ایشان در معنای خ نیز اشتباه فرموده و آن را به جایگاه مهر با مهرابه و کارگاه مهری معنی فرموده که این نیز نادرست است. البته باید گفت که ایشان اولین شخصی نیستند که در مورد خرابات این اشتباه را می کنند. قبل از ایشان نیز اشخاص دیگری این اشتباه را کرده اند که همگی ماخوذ از اشتباه دکتر محمد مقدم است که او نیز گویا بنا به فرموده استاد ارزشمند دکتر شفیعی کدکنی این اشتباه را از ذبیح بهروز گرفته است.
در اینجا غزلی از وحدت کرمانشاهی شاعر معروف نیمه دوم قرن سیزدهم هجری می آورم که او نیز "خرابات" را با "عبادات" و "عبارات" "مناجات" "اشارات" "مقامات" "خیالات" "سماوات" "کرامات" و "اوقات" قافیه آورده است که نشان دهنده این است که منظور و هدف شاعر" قافیه" "ا،ت" و ردیف "را" می باشد.
آتش عشقم بسوخت خرقه طامات را
سیل جنون در ربود رخت عبادات را
جای دهید امشبم مسجدیان تا سحر
مستم و گم کرده ام راه خرابات را
خاک نشینان عشق بی مدد جبرئیل
هر نفسی می کنند سیر سماوات را
مسئله عشق نیست در خور شرح و بیان
به که بیکسو نهند لفظ و عبارات را
دامن خلوت زدست کی دهد؟ آنکو یافت
در دل شبهای تار ذوق مناجات را
هر نفسی چنگ و نی از تو پیامی دهد
پی نبرد هر کسی رمز و اشارات را
دوش تفرِج کنان خوش ز حَرم تا بدیر رفتم و کردم تمام سیر مَقامات را
در سر بازار عشق کس نخرد ای عزیز
از تو به یک جو هزار کشف و کرامات را
(وحدت) از این پس مده دامن رندان زدست صرف خَرابات کن جمله اوقات را
سعدی نیز "خَرابات" را با "مُناجات" و "طامات" و "سَماوات" و "کرامات" "مات" "مُلاقات" "مُهمات" "هیهات" به اعتبار "ا،ت" قافیه آورده است.
سرمست درآمد از خرابات
با عقل خراب در مناجات
بر خاک فکنده خرقه زهد
آتش زده در لباس طامات
دل برده شمع مجلس او پروانه به شادی و سعادات
جان در ره او به عجز می گفت
کای مالک عرصه کرامات
از خون پیاده چه حیزد؟ ای بر رخ تو هزار شه مات
حقا و بجانت از توان کرد با تو به هزار جان ملاقات
گر چشم دلم به صبر بودی جز عشق ندیدمی مُهمات؟
تا باقی عمر بر چه آید بر باد شد آنچه رفت هِیهات
صافی چو بدور سعدی
زین پس من و دُردی خرابات
حافظ نیز "خرابات" را با مناجات "خرافات" قافیه آورده است. او نیز به اعتبار قافیه "ا،ت" و ردیف بریم این قافیه را آورده است نه برای" خرافات" و خرابات و "مناجات"
خیز تا خرقه صوفی به خَرابات بریم شطح و طامات به بازار خُرافات بریم
سوی رندان قلندر بره آورد سفر دلق بسطامی و سجاده طامات بریم
تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند چنگ صبحی بدر پیر مُناجات بریم
با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم
کوس ناموس نو بر کنگره عرش زنیم علم عشق تو بر بام سماوات بریم
خاک کوی تو به صحرای قیامت فردا
همه بر فرق سر از به هر مُباهات بریم
ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد از گلستانش بزندان مُکافات بریم
شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش
گر بدین فضل و هنر نام کَرامات بریم
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی؟ ره بپرسیم مگر پی مُهمات بریم
حافظ آبِ رُخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم
حافظ 36 بار خرابات را به کار برده است که در همه آن ابیات چنان که در صفحات آینده خواهد آمد منظور و نظر حافظ جایگاه رندان و زاویه ای است که آنجا آدمی از ناپاکی و ریا و تزویر تخلیه می شود.
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند در سر کار خرابات کنند ایمان را
در خرابات طریقت ما بهم منزل شویم
کاین چنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما
خرقه زهد مراآب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خَرابات بگوئید که هشیار کجاست
حافظا روز اجل، گر بکف آری جامی
یکسر از کوی خَرابات برندت به بهشت
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
ای گدایان خرابات خدا یار شماست چشم انعام مدارید ز انعامی چند
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم
خم می دیدم و خون در دل و پا در گِل بود
به فریادم رس ای پیر خَرابات
بیک جرعه جوانم کن که پیرم
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم حاصل خرقه و سجاده روان در بازم
در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم
مدام خرقه حافظ به باده در گرو است گر ز خاک خرابات بود فطرت او
شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
ای که در کوی خرابات مقامی داری
جم وقت خودی ار دست بجا می داری

حافظ بین خانقاه و خرابات تفاوتی نمی بیند. چنان که می گوید:
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین
خدا گواه که هر جا که هست با اویم
((خرابات را قبل از سعدی و حافظ شعرای نامی دیگری چون ناصرخسرو(394-481 هجری) منوچهری دامغانی(اواخر قرن چهارم هجری–وفات 432 هجری) سنائی غزنوی
(437-525 هجری) و خیام نیشابوری (439-517 هجری) و خاقانی شروانی(520-595 هجری) و نظامی گنجوی
(540-598 هجری) و شیخ محمود شبستری (687-720 هجری) نیز در اشعار خود به همان مفهوم و معنایی که حافظ به کار برده است، آورده اند.
می فروش اندر خرابان ایمن است امروز و من
پیش محراب اندرم با بیم و با ترس و هَرَب1
(ناصر خسرو قبادیانی)
دفتر بدبستان بود و نقل به بازار
وین نرد به جایی که خرابات خرابست
(منوچهری دامغانی)
تا بت من قصد خرابات کرد
نفی مرا شاهد اثبات کرد
(سنایی غزنوی)
نازم به خَرابات که اهلش اهل است نیک نظر کنی بدش هم سهل است2
(منسوب به خیام)
1.هرب= گریختن و فرار کردن و به معنای پیر شد هم است. (فرهنگ عمید)
2.این بیت از : «لغت نامه دهخدا» گرفته شده است ولی تصور نمی رود از خیام باشد.

آمد سحری ندا ز میخانه ما
کی رند خراباتی دیوانه ما
بر خیز که پر کنیم پیمانه ز می زان پیش که پر کنند پیمانه ما
(خیام)

کو خَرابات کهف شیردلان
تا سگ آستان نشین باشم
(خاقانی)
در خراباتی که صاحب درد او جانهای ماست
مایی ما نیست گشت و او بی او ناپدید
(خاقانی)
مغان را خرابات کهف صفا دان در آن کهف بهر صفا می گریزم
(خاقانی)
بانگ بر آمد ز خَرابات من کی سحر اینست مکافات من
(نظامی گنجوی)
عشق که در پرده کرامات شد چون بدر آمد بخرابات شد
(نظامی گنجوی)
هم از قبله سخن گوید هم از لات همش کعبه خزینه هم خرابات
(نظامی گنجوی)
ملاحظه می شود که نظامی نیز «خرابات» را با «کرامات» و با «مکافات» قافیه آورده است.
همانطور که در صفحات قبل گفته شد منظور نظامی «کرامات» و «مکافات» نیست.

قافیه او «ا.ت» است.
عطار نیشابوری( 537-627 ) نیز می گوید:
در خرابات خراب عشق تو یک حریف باب دندان کس ندید
(عطار نیشابوری)
خراباتی شدن از خود جدایی است
خودی کفر است اگر خود پارسایی است
(شیخ محمود شبستری)
سعدی در گلستان می فرماید:
و اگر به خرابات رود از برای نماز کردن منسوب شود به خُمر خوردن
(گلستان سعدی)
ندیدم کسی سر گران از شراب مگر هم خرابات دیدم خراب
(بوستان سعدی)
هر که با مستان نشیند ترک مستوری کند
آبروی نیکنامان در خربات آب جو است
(طیبات سعدی)
به خرابات چه حاجت که یکی مست شود
که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت
(طیبات سعدی)


من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیش تر زین چه حکایت بکند غمازم
(سعدی)
سلمان ساوجی نیز می گوید:
من خراباتیم و باده پرست
در خَرابات مُغان بیخود و مست

«خرابات» در فرهنگ ها و لغت نامه ها و متون قدیم
1-فرهنگ عمید:تهران:امیر کبیر 1365 شمسی
«خرابات» (خ) میخانه و میکده. اصل آن در عربی خربات (خَ رِ)جمع خربه(خَ رِ بَ)به معنی ویرانه است. در فارسی به معنی مفرد، جایی را می گویند که رندان در آنجا به عیش و نوش سرگرم شوند. در قدیم خانه هایی را که دارای وسایل عیش و عشرت و محل باده پیمائی و عشق ورزی با کنیزان بوده «خرابات» می گفته اند. در اصطلاح متصوفه «خرابات» عبارت است از مقام و مرتبه خرابی و نابودی عادات نفسانی رهایی یافته و از باده وحدت سر مست شوند و خراباتی مرد کامل را گویند که به معارف الهی دست یافته باشد.
عمید. این ابیات را در فرهنگ خود آورده است:
قدم منه به خَرابات جز به شرط ادب
که ساکنان درش محرم پادشه اند
(حافظ)

شرح اسرار خرابات نداند همه کس
هم مگر پیر مغان حل کند این مسئله ها
(جامی)
اسرار خرابات به جز مست نداند
هشیار چه داند که در این کوی چه راز است
(عراقی)

2-فرهنگ عربی – فارسی: المعجم العربی الحدیث؛ دکتر خلیل حرّ- ترجمه سید حمید طبیبیان، تهران
امیر کبیر – 1370 شمسی.
الخرابات: (با فتح خ): ویرانی و ویران شدن. ضد عمران:آبادی
خرب (با فتح خ و کسر ر و فتح ب)خرباً و خرابه – خراب و ویران شد و از کار و فایده باز ماند.
بَ المکانُ: آنجا خالی شد.
خَرِبَ الحَیوان: جانور شکافته گوش شد.
3-فرهنگ آنندراج: کتابخانه خیام- تهران 1336 شمسی.
خرابات: بالفتح جای فسق و فجور.مثل میخانه و قحبه خانه و اعم است.
از میخانه:
تا بدوشم به خرابات بمیخانه برند سوی رندان در میکده پیغام برید
(خواجوی کرمانی)
4- دایرة المعارف فارسی به سرپرستی دکتر غلامحسین مصاحب - تهران 1345- چاپ سوم1381
«خَرابات» (xarabat) عنوان روسپی خانه و محل اقامت زنان فاحشه. و طبعاً محل فسق و فجور.
در بلاد و شهرهای بزرگ ایران بعد از اسلام. «خَرابات نهادن» که عبارت از فاحشه نشاندن باشد. هر چند البته در اسلام مذموم بوده است. لیکن از قدیم جهت بعضی مصالح در آن باب تا حدی اهمال و اغماض می کرده اند.
رشید الدین فضل الله در تاریخ مبارک غازانی آورده است که (چون جماعت خراباتیان کنیزکان را که از اطراف می آوردند به بهای موافق تر از دیگران می خریدند، اکثر تجار در فروختن ایشان میل به معامله آن جماعت می کردند.
و بعضی از کنیزکان که حمیتی و قوتی داشتند در نفس خود، نمی خواستند که ایشان را خرابات فروشند. و بالاجبار و اکراه می فروختند و به کار بد می نشاندند.)
غازان خان بفرمود: تا زنان خرابات را که هر کدام که بخواهند بیرون آیند، بخرند و از خرابات بیرون بیاورند. و کنیزانی را هم که میل بدین کار ندارند و به اکراه و اجبار بدان وادار ننمایند. در اشعار و حکایات و همچنین در کتاب های لغت، خرابات را غالبا به معنب محل فسق و فجور شمرده اند و بعضی از اهل تحقیق در معنی و وجه اشتقاق آن دچار اشتباه و توهم شده اند و آن کلمه را مصحف خور آباد و اصلا به معنی «معبد مهر» دانسته اند. استعمال خرابات، مانند الفاظ و کلمات دیگر نظایر آن، در کلام صوفیه مورد تاویل واقع شده و شیخ شبستری در گلشن راز در تأویل آن گفته است:
خراباتی شدن از خود رهایی است
خودی کفر است اگر خود پارسایی است
5-نخستین فرهنگ الفبایی- قیاسی زبان فارسی: دکتر مهشید مشیری-تهران-سروش 1371 شمسی. خرابات (xarabat) (ع). 1-میکده. میخانه. شرابخانه. کیم من آن که از کنج خرابات / کنم هر لحظه سیری در سماوات (انور) 2-مرکز فسق و فجور 3- شیره کش خانه 4-در تصوف عبارت است از خراب شدن صفات بشریت و فانی شدن وجود جسمانی، و گفته شده استکه خرابات و مصطبه عبارت است از خرابی اوصاف نفسانی و عادات حیوانی و تخریب قوت غضبی و شهوانی و عادات و رسوم است:
قصر چیزی نیست ویران کن بدن گنج در ویرانی است ای میر من
آن نمیبینی که در بزم شراب مست آنگه خوش شود کو شد خراب
(مولوی)
خراباتی است بیرون از دو عالم دو عالم در بر او همچو خواب است
و خرابات اشارت به وحدت اسم اعم از وحدت افعالی و صفاتی و ذاتی و ابتدای آن مقام فنای افعال است و صفات؛ خراباتی که مقام وحدت است،ازجهت آنکه مرتبت محو و فنای نقوش و اشکال است از جهانی بی مثالی است و منزه از جمیع صور ست خواه حسی و خواه مثالی و خواه خالی. خرابات اجهان بی مثالی است /مقام عاشقان لا ابالی است
(شیخ محمود شبستری) و خرابات که مقام وحدت است ایشان را مرغ جان است:
خَرابات آشیان مرغ جان است خرابات آستان لامکان است
خَراباتی خراب اندر خراب است که در صحرای او عالم سراب است
و مقام وحدت ذاتی، از احاطه حدود و جهان بیرون است.
خرابات است بی حد و نهایت نه آغازش کسی دیده نه غایت
اگر صد سال در وی می شتابی نه خود را و نه کس را بازیابی
و حافظ هم گوید:
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و واعظ گاه هست و گاه نیست
(از فرهنگ عرفا) خراباتی مرد کامل است که از او معارف الهیه بی اختیار صدر شود: و خراباتی سالک عاشق لاابالی است که از قید دوئیت و تمایز افعال و صفات واجب و ممکن خلاصی یافته باشد و افعال و صفات جمیع اشیاء را محو افعال صفات الهی داند و هیچ صفتی به خود و دیگران منسوب ندارند و نهایت این خرابات مقام ذات است که ذوات را همه محو و منطمس در ذات حق یابد: و خراباتی آن است که از خودی فراغت یافته و خود را به کوی نیستی در باخته باشد:
خراباتی شدن از خود رهایی است
خودی کفر است گر خود پارسایی است
(شبستری)
دوش رفتم در خرابات مغان رندانه مست
دیدم آنجا عارفان و عاشقان مستانه مست

جوشش مستی فتاده در نهاد خُمّ می
جان و دل سرمست گشته ساقی و پیمانه مست
جام می در داده ساقی خاص و عام مجلسش
آشنایان مست از آن پیمانه و بیگانه مست

image hover
Owl Image

مجموعه 2 جلدی

تاریخ روزنامه نگاری در ایران عنوان کتابی است از اسماعیل جسیم که در 1303 صفحه و توسط انتشارات علمی در سال 1391 به چاپ رسیده است. موضوع اصلی این کتاب روزنامه نگاری است. از اسماعیل جسیم، کتاب زن و خانواده در مسیر تاریخ(علمی) نیز در بازار کتاب موجود می‎باشد.

شما می‌توانید این کتاب را از این وب سایت و در ایران تهیه کنید.