آقاي جلال متيني در مقالة «چند كلمه ديگر دربارة جمال­زاده» در فصلنامة ايران‌شناسي (سال 10، شماره 4، ص 719» و پژوهشگر توانا آقاي ناصرالدين پروين در مقالة «جمال‌زادة روزنامه‌نگار» (همان مجله، سال 9، شمارة 4 ، ص 660)،

خواسته­اند رابطة جمال‌زاده و نامة فرنگستان را بيان فرمايند و نيز روشن سازند كه چاپ چه مطلبي از جمال‌زاده در آن مجله موجب ممانعت از ورود نامة فرنگستان به ايران گرديده بوده است. هر دو نويسندة محترم اذعان دارند كه با كوشش فراواني كه به عمل آورده­اند موفق به دست آوردن نامة فرنگستان نشده­اند. خوشبختانه اين جانب دورة اين مجله را جزو مجموعة مجلات و روزنامه­ها در كتابخانة شخصي خود دارم. بدين جهت لازم دانستم براي روشن شدن تاريخ و شناخت بهتر جمال­زاده، موضع سياسي و اجتماعي مجله را مرور كنيم و به افكار سياسي واجتماعي آن چند نفر جوان به اصطلاح روشنفكر آن زمان كه جمال­زاده هم يكي از آنها بوده است آشنا شويم.

گروهي از دانشجويان ايراني مقيم برلين در سال 1303 شمسي انجمني به نام «اميد ايران» براي دادن هرگونه اطلاع راجع به زندگاني و طرز تحصيل به محصلين ايراني چه در ايران و چه در اروپا تشكيل دادند واولين شمارة نامة فرنگستان، ماهنامة اين انجمن، در ماه مه 1924 (خردادماه 1303 شمسي) انتشار يافت. براي روشن شدن ذهن خوانندگان محترم بهتر است نخست مروري به برخي از حوادث مهم سالهاي 1302 و 1303 خورشيدي در ايران داشته باشيم تا مطالب ومقاله­هاي مندرج در نامة فرهنگستان را بهتر درك كرده و به موضع آن مجله بهتر آشنا شويم.

16 مهرماه 1302 – احمد قوام‌السلطنه رئيس‌الوزراي سابق به وزارت جنگ احضار و پس از بازجويي به دستور سردار سپه توقيف شد. علت احضار و توقيف مربوط به كشف شبكه­اي بود كه ظاهراً قصد ترور سردار سپه را داشته­اند و قوام‌السلطنه آن شبكه را رهبري مي­كرده است: 30 مهرماه – قوام‌السلطنه با شفاعت سلطان احمد شاه و تصويبنامة هيات وزيران از زندان آزاد شد. سردار سپه نيز از حق خصوصي خود صرف نظرنموده ، 3 آبان ـ سلطان احمد شاه فرمان رئيس‌الوزرايي سردار سپه را امضاء كرد، 8 آبان ـ احمدشاه براي توديع با آقايان علما به قم رفت، 11 آبان ـ سلطان احمد شاه ايران را به قصد اروپا ترك نمود. سردار سپه رئيس‌الوزراء تا سرحد، وي را بدرقه كرد، 28 اسفند ـ درتهران تظاهرات پردامنه­اي به منظور تغيير رژيم سلطنتي به جمهوري انجام گرفت ودامنة آن به شهرستانها نيز كشيده شد... عصر همان روز جمعيتي در مسجد شاه تهران اجتماع نموده بر ضد جمهوري دست به تظاهرات زدند، 29 اسفند ـ عده اي از طرفداران سردار سپه به منزل محمد حسن ميرزا وليعهد رفته به وي تكليف استعفا نمودند و...، 30 اسفند ـ درجلسة علني مجلس مدافعين و مخالفين جمهوري سخنراني كردند و طرح قانوني براي تغيير رژيم مشروطه به جمهوريت به مجلس تقديم شد، 2 فروردين 1303 ـ جلسة علني مجلس براي اعلام جمهوريت تشكيل شد و عدة زيادي از روحانيون واصناف در ميدان بهارستان اجتماع نموده برضد جمهوريت و سردار سپه شعار دادند. بين نظاميان و مردم زد وخورد درگرفت كه عده­اي مجروح و چند نفر مقتول شدنند، 5 فروردين ـ عدة زيادي از علما و بازرگانان با سردار سپه ملاقات نموده مخالفت خودشان را با جمهوري اعلام نمودند، 6 فروردين ـ سيل تلگراف از شهرستانها دربارة مخالفت باجمهوري سرازير شد. رهبري مخالفت با جمهوريت را روحانيون به عهده داشتند، 11 فروردين ـ سردار سپه براي مذاكره با علماي اعلام و مجتهدين وارد قم شد. درجلسه­اي كه تشكيل شد علما رسماً مخالفت خودشان را با جمهوري اعلام نمودند و سرانجام سردار سپه به آنها قول داد كه فكر جمهوريت را تعقيب نخواهد كردة 12 فروردين ـ سردار سپه طي اعلاميه‌اي نهضت جمهوري را متوقف نمود، 15 فروردين ـ سلطان احمد شاه از اروپاطي تلگرافي سردارسپه را از رئيس‌الوزرايي عزل كرد و از مجلس درخواست كرد مستوفي‌الممالك را به اين سمت برگزينند، 18 فروردين ـ سردار سپه رئيس‌الوزرا و وزير جنگ به عنوان تعرض و قهر استعفا نمود وموقتاً به رودهن ملك شخصي خود رفت. در همين روز از طرف احمد شاه مستوفي‌الممالك به رئيس‌الوزرايي منصوب شد، 19 فروردين ـ روزنامه­هاي طرفدار سردار سپه مقالات اساسي خود را به استعفاي او اختصاص دادنند، 20 فروردين ـ فرماندهان نظامي در تهران و شهرستانها به تظاهرات پرداختند و امراي لشگر تلگرافهاي تندي عليه مجلس و مخالفين سردار سپه مخابره كردند، 21 فروردين ـ مجلس شوراي ملي درجلسة علني با 92 راي موافق مجدداً سردار سپه را به رئيس‌الوزرايي برگزيد وهياتي از نمايندگان مجلس مركب از مشيرالدوله، مستوفي‌الممالك، مصدق‌السلطنه، سردار فاخر حكمت، سليمان ميرزا و سيد محمد تدين به رودهن رفتند و سردار سپه را به تهران آوردند. در همين روز مجلس انتخاب سردار سپه را به رئيس‌الوزرايي طي تلگرافي به سلطان احمدشاه در اروپا اطلاع داد، 23 فروردين ـ احمد شاه در پاسخ صلاح‌انديشي مجلس را ردنكرد، 24 فروردين ـ سردار سپه كابينة خودرا به مجلس معرفي كرد، 7 مرداد ـ اقليت مجلس سردار سپه را به سه علت استيضاح كرد، 17 مرداد ـ مجلس به اتفاق آراء به سردار سپه راي اعتماد داد، 26 بهمن ـ مجلس فرماندهي كل قوا را از احمد شاه سلب و به رضاخان سردار سپه واگذار كرد، 4 اسفند ـ در مجلس شوراي ملي طرح اقليت مبني بر دعوت از احمدشاه براي بازگشت به ايران مورد تصويب واقع نشد.

نامة فرنگستان ـ بامقالة «ما چه مي­خواهيم» شروع مي­شود. آقاي ناصرالدين پروين گويا از جمال­زاده شنيده­اند كه جمال‌زاده اين مقاله را نوشته است (ايران‌شناسي، شمارة 4، سال 9، صفحة 657)، در پاورقي 43 همان مقاله در صفحة 671 افزوده­اند: «جمال­زاده در برابر پرسش من، اين مقاله را از خود دانست و افزود كه ديگران هم بامضمون آن موافقت كامل داشتند...».

در فهرست نويسندگان شماره اوّل نامة فرنگستان در مقابل عنوان «ما چه مي­خواهيم» اسم نويسنده را «فرنگستان» نوشته­اند. در خودنامة فرنگستان اسم صاحب امتياز وسردبير به چشم نمي­خورد. اگر گفتة جمال­زاده را قبول كنيم كه صاحب امتياز آن احمد فرهاد بوده است قاعدتاً بايداز ذكر «فرنگستان» درمقابل عنوان مقالة «ما چه مي­خواهيم» به اين نتيجه برسيم كه نويسندة آن مقاله احمد فرهاد بوده است نه جمال زاده. مگر اين كه احمد فرهاد از جمال­زاده خواسته باشد كه مقالة آغازين مجله را بنويسد ونام خود را در مقابل آن ذكر نكند. چرا؟... در مندرجات 12 ماهة مجله ملاحظه مي­كنيم كه در بقية مقاله­ها، هم جمال­زاده اسم خود را ذكر كرده است و هم احمد فرهاد. بنده تصور مي­كنم كه منظور از «فرنگستان» در مقابل عنوان «ما چه مي­خواهيم» همان احمد فرهاد است. گذشته از آن اگر به زندگي صد و چند سالة جمال‌زاده دقيق شويم خواهيم ديد كه او مطالب دو بعدي و دورنگي و ضد ونقيض كم نگفته است (رجوع كنيد به مقالة «جمال­زاده و مخالفان او» ايران‌شناسي، شمارة 4، سال 9). درمقالة «ما چه مي­خواهيم» نوشته­اند:

ما مي­خواهيم ايران را اروپايي كنيم. ما مي­خواهيم سيل تمدن جديد را به طرف ايران جريان دهيم، ما مي­خواهيم باحفظ مزاياي اخلاقي ذاتي ايران اين سخن بزرگ را به كار بنديم: ايران بايد روحاً، جسماً، ظاهراً، باطناً فرنگي مآب شود.

خوشبختانه يابدبختانه ما امروز در محيط آزادي زندگي مي­نماييم كه در آن جا خرافات سلطنت ندارد. مردمان جاهل، پيشوا و قائد جمعيت نيستند، هركس در اظهار عقيدة خود آزاد است، نه كسي قلم مي­شكند، نه زبان مي­برد، نه تهديد به حبس مي­نمايد، خواهران و برادران جوان، ما مي­خواهيم اين سعادت و خوشبختي را كه قضا و قدر نصيب ما نموده با شما قسمت نماييم» (نامة فرنگستان، شمارة 1، ص 1-2)

به هرحال اين مقاله را جمال­زاده نوشته باشد يا احمد فرهاد زياد مهم نيست درهر صورت طرز انديشه وايدئولوژي گردانندگان مجله لااقل در آن روزها همان است كه در محتويات مقالات اين مجله ذكر شده و مطالب آن مورد تأييد همة آنها بوده است. آن چند نفر جوان به اصطلاح روشنفكر آن روز با آن عقيده موافق بودند كه ايران وايراني بايد روحاً و جسماً و ظاهراً و باطناً فرنگي مآب شود. جمال­زاده هم يكي از آن چند نفر بوده است.

حالا ببينيم اين مدعيان دموكراسي و آزادي و آزادانديشي چگونه علناً در صحفه­هاي ديگر همان مجله، نسخة استقرار نظام ديكتاتوري و از بين بردن روحانيت راكه معتقد بودند جلو پيشرفت اجتماعي ايران راگرفته است و ريختن خون صدهزار نفر از نه ميليون نفر جمعيت ايران را ارائه مي­دهند:

عدم امكان انتقال با اوضاع فعلي ـ لزوم ظهور ديكتاتور، ديكتاتور عالم جدي: حالا چندي ست در ايران رسم شده است بگوينند بايد انقلاب كرد، بايد خون ريخت، من هم موافقم بايد خون ريخت، بايد انقلاب كرد، بايد اقلاً صد هزار نفر از نه ميليون جمعيت را تلف نمود. ولي چطور و چسان، مشهدي احمد بقّال كه زندگاني خود را رفتن روضه، گرفتن دو سه زن، اطاعت كوركورانة آخوند محل مي­داند، قادر به انقلاب كردن نيست. آقا شيخ بيسواد هم كه در مدرسه ... هيات قديم را خوانده، هنوز به اعتقادات غلط سخيف خود استوار مانده، در دهان گرفتن آب خزانة حمام را كه براثر كثافت مرد و زن متعدد رنگين، غليظ و متعفن شده مستحب مي­داند، قائد انقلاب نخواهد شد.

پس چه بايد كرد؟ بايستي مايوس گشت و امور مملكت بلاديده را به قضا و قدر خيال واگذار كرد يارخت از آن محيط بربست و در ميان اجانب قرار گرفت...تا اكثر مملكت را عمامه به سرهاي بيسواد، مردمان عامل تشكيل داده با طريق قانوني نمي­توان تغييراتي در امور داد.هر قانوني طرح گردد ايرادي از طرف اخوند جاهل خواهد داشت. وقتي كه لازم شود يك عدّه به تلگرافخانه آمده بدون اين كه بفهمند صحبت از خواستن و نخواستن چيست، فرياد كرده و زاري و تضرّع نموده، خواهند گفت: نميخواهيم .اگر از آنها بپرسند چه چيز را نمي‌خواهيد و چرا نمي‌خواهيد، جواب خواهند داد، نمي خواهيم . آقا در بالاي منبر گفته است هر كه بخواهد كافر است، كافر...

وقتي كه مملكت و وكلاء نتوانند دردهاي مملكت را درمان نمايند به كي بايد متوسل شد. من مي­گويم در مملكتي كه وضعيات آن صورت اوضاع فعلي ايران را دارد، فقط فكر فرد مي‌تواند نجات جامعه را باعث شود. فكر فرد، عمل فرد، همان طوري كه حكومت اكثريت عالمِ در همه موقع نجات ملي را باعث شده حكمفرمايي اكثريت جاهل به تصديق تاريخ هيجده سالة مشروطيت ايران ماية عقب افتادن ايراني گرديده است... در محيطي كه به نام آزادي قلم و ملت، هر جاهل متملقي قلم در دست گرفته نه در روزنامه بلكه فحشنامه اراده كرده به عرض و ناموس دزد و غير دزد حمله مي­كند، چه شكل مي­تواند به اكثريت عقيده داشت. در محيطي كه قانون صحيح وجود ندارد، در محيطي كه هر آخوند بيسواد محكمه باز كرده مردم را تكفير نموده، زن را به خانه حرام مي­كند، چه قسم ممكن است حكومت قانوني ترتيب داد، بايد يك صاحب فكر«فكر نو، زمان حكومت را دردست گرفته، با يك عمل، عمل تازه خاتمه به اين وضعيات بدهد. براي او دو صفت لازم است: جديت و علم. موسوليني، رئيس‌الوزراي فعلي ايتاليا، ديكتاتور است. موسوليني هر دو صفت را داراست. موسوليني هم معلومات دارد و هم جديت، موسوليني مواجه مشكلات عديده گرديده ولي همه موقع با فكر و در نتيجة عمليات خود آنها را رد كرده است. موسوليني مقصود خود را فراموش نكرده، از همه بالاتر موسوليني ليدر حزب فاشسيت است. موسوليني مي­گويد، براي من جمهوري و شاه فرق ندارد... بايد اين فكر را همواره قوّت داد بايد به هموطنان بي اطلاع عزير كه دل زيبايي داشته، هرچيز را براي ايران آرزومندند فهماند كه با ترتيب فعلي تشكيل حكومت به شكل حكومتهاي دول متمدنه غير ممكن است بايد آن فرمانفرماي مطلق، آن فرمانفرماي مطلقي كه علم و عمل را توأماً دارا بوده خود را حاضر فداكاري مي­نمايد. خاتمه به وضعيات فعلي داده...انقلاب غير از اين كه ديكتاتوري زمينه آن را تهيه نمايد، صورت نميگيرد...بايد تصميم غير قابل تغيير ديكتاتور عالم جوان به اين هوچيگريها، مغلطه بازيها خاتمه دهد، بايد فهم او فكراو، جديت او مسائل معضله را حل نمايند...حالا بار ديگر مي­گويم. اگر مي­خواهيد روزي لذت آزادي، آزادي را كه امروز اروپا بي در آغوش دارد بچشيد، ديكتاتور عالم توليد كنيد.

ديكتاتور عالم، ديكتاتور ايده‌آل، با هر قدم خود چندين سال سيرتكامل را پيش مي­برد. در تحت عنوان حكومت مطلقة «ديكتاتوري» همه چيز قابل تحمل است، زيرا بهترين جواب براي اشخاص ناراضي اين است كه : او چنين مي­خواهد، او فعلاً قادر و تواناست، چه مي­توان كرد... بنابراين جز اين كه فعلاً به دست تواناي فرد مطلع خود را اميدوار سازيم راه ديگري در پيش نيست. او بايد عملياتي را شروع كند كه ملت را براي انقلاب حقيقي حاضر سازد. او بايد راهنما شده و خائن و خادم را تميز داده، لذت زندگاني واقعي رابه مردم بچشاند.حالا فكر مي‌كنيد اگر با يك چنين صفات شخصي را در اطراف خود مي­بينيد تقويتش نموده اين مقام را به او بدهيد. زيرا بالاخره او بايد مرد نو ايران باشد، او بايد فكر نوآورد، عصر نو براي اهالي مملكت باستاني ايران تهيه نمايد (نامة فرنگستان، شماره 1)

ملاحظه فرماييد كه زمان انتشار اين مقاله و ارائة اين نسخه، سال 1303 درست زمان قلدري سردار سپه ، رئيس‌الوزرا و زمزمة انتقال سلطنت از قاجاريه به اوست.

آقاي جلال متيني نوشته­اند:

جمال­زاده يكي بود يكي نبود را در سال 1300 خورشيدي در برلين چاپ كرد و كتاب بعدي خود دارالمجانين را در سال 120 در تهران منتشر ساخته، سبب اين سكوت بيست ساله چه بوده است؟ ولي از وي از سال 1320 تا 1357 جمعاً بيش از سي كتاب از داستان ترجمه و تأليف به چاپ رسيده است. چاپ كتابهاي او از 1320 به بعد تاآن جا كه به ياد دارم در دو مورد با عكس‌العمل گروهي از هموطنانش روبرو گرديده است (ايران‌شناسي، شماره4 ، سال 9، ص 612)

شايد باخواندن مطالبي كه از نامة فرنگستان نقل شد، مشكل آقاي جلال متيني هم دربارة سكوت بيست سالة جمال­زاده حل گردد. اگر به تاريخ گذشتة ايران به طور ژرف نظر بيندازيم عرض چند بُعدي و چند رنگ بودن سطح بالا جامعه را كه آسيبهاي اجتماعي بسيار براي ما به بار آورده است ملاحظه خواهيم كرد. اگر فرهنگ جامعة ما استعداد اشخاص را در زمينه­هاي ادبيات، علوم انساني، اجتماعي، طبيعي يا پزشكي از انحرافهاي سياسي آنها جدا مي­كرد، آن وقت مي­توانستيم به قضاوت درست دربارة آنها دست يابيم. برخي از اين اشخاص چون دررشته­اي مورد پسد جامعه قرار گرفته و صاحب نام شده­اند، با بهره­گيري از بُعد مورد پسند و ستايش‌زاي خود از بروز آفتابي شدن نكات انحرافي آنها در سياست و كجرويهاي اجتماعي و يا مالي آنها جلوگيري شده است. مرض دو بُعدي و رنگ عوض كردن يكي از آفات جوامع غير دموكراسي است.

تصادفي نيست كه جمال­زاده فرزند آخوند مدافع آزادي كه حتي جانش را هم در راه كسب مشروطيت و آزادي از دست داده است، ضدآخوند و روحانيت مي­شود و نسخة رژيم ديكتاتوري را براي مردم ايران تجويز مي­كند...

جمال­زاده علل بدبختي و عقب‌افتادگي ومفاسد اجتماعي ايران آن روز را دكانداري آخوندها وروحانيت دانسته و پس از استقرار رژيم ديكتاتوري رضا شاهي گويا به آرزوي خود رسيده و بيست سال تمام قلمش را غلاف كرده و لااقل چيزي منتشر نساخته است. اما پس از سرنگوني رژيم ديكتاتوري و آغاز وزيدن كمي نسيم آزادي ودموكراسي در ايران رنگ عوض مي­كند و با بُعد ديگر قلم به دست مي­گيرد. او كه در تمام سي وهفت سال (از 1320 تا 1357) دربارة محسنات آزادي ودموكراسي داد سخن مي­دهد، هرگز در آثارش نظر موافق با آخوند و روحانيت ديده نمي­شود. اما با وقوع انقلاب اسلامي در ايران يك شبه رنگ عوض مي­كند وبا بُعد ديگر، طاغوت و شاه و شاهنشاهي را به باد انتقاد مي­گيرد و آنها را خائن مي­داند و اعتقاد راسخ خود را به روحانيون و آخونند و در صدر آنها امام خميني اعلام مي­دارد وتمام كارهاي مثبت انجام شده در ايران از زمان ساسانيان به بعد را ازبركت وجود روحانيت مي­داند.

در مقاله­هاي مفصل نامة فرنگستان در درجة اول حمله به آخوندها و روحانيون جلب توجه مي­كند از آن جمله:

در مقالة «كاپيتولاسيون» به قلم حسين فروهر:«بايد خود را از تحت نفوذ ملانماهاي رياكار خلاص سازيم، بايدبه خرافات و اوهام پشت پازده...» (شمارة 1). ابراهيم مهدوي در مقالة «جنگ با طبيعت» كه ترقيات تدريجي فلاحت در آلمان را با فلاحت در ايران مقايسه كرده است،علت بدبختي دهقانان ايران را آخوند مي­داند:«صريح بايد گفت، آخوند بيسواد، اوست كه از انتشار علوم جديده در مملكت جلوگيري نموده...» (شمارة 1). مشفق كاظمي كه در مقالة «چايي ساعت پنج» از مجلس «دانس» ورقص زنان ومردان و زيبايي و آرايش خانمها سخن مي­گويد مي­نويسد: مگر در بهشت چه خواهد بود! ولي اين جا بهشت نيست... اين جا يك گوشه از محيط آزاد است، مي­فهميد، محيط آزاد، اين جا مملكتي ست كه در آن منطق و برهان حاكم است...اين جا عمامه به سرِ بيسوادها نيست...» (شمارة1)

در همان صفحه به عنوان كلمات قصار نوشته­اند:«چه خوب مي­شد اگر: برعمامه از روي بزرگي ماليات مي­بستند»، «از ريش حاجيها قدري به سرشان وصله مي­نمودند»، «زنان اروپايي به تقليد زنان شرقي رو مي­گرفتند»،«فرنگي مآبها به تقليد آخوندها براي خر كردن مردم ريش نمي­گذاشتند»،«قم كانون سياست نمي­شد»...

مشفق كاظمي در مقالة «نهضت بر ضد هاديان بيسواد، نهضت حقيقي ايران است.». در پاسخ اين سوال كه چه كسي ما را بدين لذت دچار كرده است، جواب مي­دهد: هادي بيسواد. و براي درمان درد پيشنهاد مي­كند «حالا بايد ديگر فريب آخوند بيسواد را نخورد...حالا بايد به تكفير ملا و قلم شكستن آقا اهميت نگذاشت..»(شمارة2). حسن نفيسي در مقالة «مقاله‌نويسي تقي خان يا اصول محافظه‌كاري»: «آخوندها ماية بدبختي ايران هستند، تا زماني كه دست آخوندها از امور اجتماعي ايران كوتاه نشده، اصلاح ايران محال است. دنياي امروز با دنياي زمان ملاباقر مجلسي خدا بيامرز فرق كرده. امروز در سرتاسر عالم، تمدن رونق فوق‌العاده يافته...» (شمارة 4). مشفق كاظمي در مقالة «لكة ننگين»:«اصلاح چندان مشكل نيست. فقط جرأت لازم است بايد محافظه‌كاري را به كنار گذارده بدون محابا پرسيد: آخوند، شغل تو دراين مملكت چيست؟ جز اين كه اين قبيل شنايع را با تعصبات جاهلانة خود باعث شود، چه خدمتي به ايران كرده­اي؟ آخر شما جز اين كه به اسم مذهب مقاصد اجنبي را انجام دهيد چه شاهكارديگري نشان داده­ايد...» (شمارة5)

به علاون نويسندگان نامة فرنگستان دواي درد ايران را چنان كه گفتيم ظهور يك ديكتاتور عادل و ايده‌آل مي­دانند.

عجُبا، روشنفكران وجوانان تحصيل‌كرده آن روزها، جمال­زاده و همقطارانش، آزادي و خوشبختي و زندگاني راحت پرسعادت در آلمان را به رخ ايران و ايراني مي­كشند و به آنها مي­گويند كه در آن جا«خرافات سلطنت ندارد، مردمان جاهل، پيشوا و قائد جمعيت نيستند، هركس در اظهار عقيدة خود آزاد است، نه كسي قلم مي­شكنند، نه زبان مي­برد، نه تهديد به حبس مي­نمايد» و مي­خواهند اين سعادت وخوشبختي را كه فضا و قدر (نه خدا) نصيب آنها نموده با هم ميهنانشان قسمت نمايد ولي همزمان، نسخه­اي به ايران و ايراني ارائه مي­دهند و معتقدند كه براي سعادتمند و خوشبخت شدن ايران وايراني.

«فقط فكر فرد مي­توند نجات جامعه را باعث شود» (شمارة1، ص 6، س4). «چاره جز اين نيست كه انقلاب غير از اين كه ديكتاتور زمينة آن را تهيه نمايد صورت نمي­گيرد» (شمارة 1، ص 9،س 4). «بايد تصميم غيرقابل تغيير ديكتاتور عالم جوان به اين هوچيگريها، مغلطه‌بازيها خاتمه دهد».«اگر مي­خواهيد روزي لذت آزادي، آزادي كه امروز اروپايي در آغوش دارد بچشيد، ديكتاتور عالم توليد كنيد».«ديكتاتور عالم، ديكتاتور ايده‌آل، با هر قدم خود چندين سال سيرتكامل را پيش مي­برد».«در تحت حكومت مطلقة ديكتاتوري همه چيز قابل تحمل است.زيرا بهترين جواب براي اشخاص ناراضي اين است كه «او چنين مي­خواهد» (شمارة 1، ص 10). «بايد هر بيسوادي را كه روزنامه مي­نويسد و به وسيلة نخريدن تهديد كرد وحتّي در صورت امكان قلم را از دست او با زور خارج ساخت. ايراني فعلاً عقايد سياسي لازم ندارد...» (شمارة 2، ص 52). «حالا فكر كنيد اگر بايك چنين صفات شخصي را در اطراف خود مي­بينيد تقويتش نموده اين مقام را به او بدهيد» (شمارة 1، ص 11)

بديهي ست كه منظور و هدف نامة فرنگستان، از جمله«حال فكر كنيد اگر با يك چنين صفات شخصي را در اطراف خود مي­بينيد، تقويتش نموده، اين مقام را به او بدهيد» چه كسي است.

موضوع شنيدني ديگر آن است كه نامة فرنگستان در مقالة «پيشنهاد مهم» نوشتة حسن نفيسي، تغيير مبدأ تاريخ ايران را از هجرت پيامبر اسلام از مكه به مدينه، به آغاز سلطنت اردشير بابكان پيشنهاد مي­كند:

خسروان ساساني بيش از چهارصد سال ايران را در نهايت خوشبختي و عظمت نگاهداشتند... پس ما لازم است قدرشناسي كنيم و تاريخ جلوسش ]اردشير بابكان[ را مبدأ (حيات) جديد خود قرار دهيم. اردشير بابكان در سال 228 مسيحي به تخت سلطنت نشست و دورة پهلوي را آغاز كرد. اكنون (1303)، 1698 ‌]سال[ ازاين خوشبختي بزرگ مي­گذرد و در نوروز آينده سال 1699 شروع خواهد شد (شمارة 2)

اين بود مشتي از مقاله­ها و نوشته­ها در نامة فرنگستان كه موجب تكفير آن در ايران شد واز ورود و توزيع آن در ايران ممانعت به عمل آمد.

در سرمقالة شمارة 11-12 نامة فرنگستان مي­خوانيم كه:

درنتيجة يك سال مقابله ومقاومت با مشكلات گوناگون فرنگستان فائق آمده با اين نمره نخستين سال عمر خودرا به پايان مي­رساند. در اين مدت مخالفين ما با وسائلي كه جهل تودة حقيقي ملت دريد قدرت آنها قرارداده است براي خاموش نمودن صداي ما، براي سلب ساده‌ترين حقوق بشري يعني حق اظهار عقيده را ما از پرتاب هيچ تير تهمتي، ازبرانگيزاند هيچ مشكل و مانعي خودداري ننمودنند ولي ما با كمال خونسردي با مشكلات بردباري نموده، به تهمتهاي مخالفين با لبخند جواب داده مقصود ونيّت مقدّس خودرا تعقيب نموديم. امروز در نتيجة همين بردباري وثبات قدم مي­توانيم يك دوره نامة فرنگستان كه نه تنها نمونه­اي از افكار و عقايد جوانان ايراني مقيم اروپا، بلكه آرزوي هر ايراني كه مايل به ترقي ايران است، مي­باشد تقديم هموطنان عزيز بنماييم، چماق تكفير، منع ورود فرنگستان به ايران، توبيخ وملامت قارنين و ناشرين فرنگستان هيچ كدام از گفتن ونوشتن حرف حق مانع نشد. اين درس تلخي است كه بايد سبب تنبّه پيشوايان امروزي ايران گردد.. اين حكومت آخوند بايد سرنگون گردد. ارادة ملت بايد برتمام اراده­ها حكومت نمايد (شمارة 11 – 12)

خوانندة گرامي حالا متوجه هستيد كه منظور نگارنده از مرض دوبُعدي و رنگ عوض كردن ونان را به نرخ روز خوردن كه در جامعة ما رخنه كرده و حتي روشنفكر و نويسنده و انديشمند ما را هم به خود مبتلا كرده است چيست؟ در صفحات قبل ملاحظه فرموديد كه چطور اين چند نفر جوان تحصيلكردة روشنفكر! ديكتاتوري و فقط فكر فرد را راه نجات جامعه بدبخت ايران مي­دانستند، وحالا درست پس از چند ماه رنگ عوض كرده و مظلومانه مي­گويند «ارادة ملت بايد بر تمام اراده­ها حكومت نمايد». تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!

با اين كه عدم ادامة انتشار نامة فرنگستان در اين شماره (11-12) اظهار نگرديده ولي اين شمارة آخرين شمارة نامة فرنگستان مي­باشد.

راجع به كاريكاتورهايي كه در شمارة 4 سال دهم ايران شناسي درمقالة «چند كلمة ديگر دربارة جمال­زاده» نوشتة آقاي جلال متيني (صفحات 791-793) مندرج است، عرض كنم كه اين كاريكاتورها در شمارة 5، ص 230 و شمارة 7 و8 ص 354 و 355 نامة فرهنگستان چاپ شده است. در آن صفحات نشانه­اي از اين كه آنها را جمال­زاده كشيده باشد به چشم نمي‌خورد. تنها مدركي كه در دست ماست و حكايت از اين دارد كه آنها را جمال­زاده كشيده، سخن مشفق كاظمي است كه خود يكي از نويسندگان آن مجله بوده است. او مي­گويد.

پس ازانتشار سه شماره به ما خبر رسيد كه مجله در ايران توقيف شده و به دواير پست ايران دستور صادر گرديده تا از توزيع آن خودداري كنند. زيرا آخوندها و متعصبين از مقالات آن و به خصوص از كاريكاتورهاي جالبي كه آقاي جمال­زاده تهيه كرده ودر مجله چاپ شده بود، سخت برآشفته و به نخست وزير (رضا خان سردار سپه) مراجعه و شكايت از ما برده­اند.

مال وقف است تعلق بدعاگو دارد

قابل توجه است كه مشفق كاظمي، جمال­زاده را «تهيه‌كنندة» آن كاريكاتورها معرفي مي­كند نه «رسّام» و «كشندة» آنها. ممكن است شخصي ديگر آنها را كشيده و به جمال­زاده داده و او آنها را در نامة فرنگستان منتشر ساخته باشد. نمي­دانم از جمال­زاده كاريكاتور ديگري در دست است يا نه، كه نشان دهد او اصلاً در اين هنر استعدادي داشته است؟

و اما تصاوير: تصوير 1 ـ آخوندي را با عمامة بزرگ كه نمودار داشتن تقدس و روحانيت بيشتر است، نشان مي­دهد. هفت كژدم به عمّامه او وصل است و يك كژدم به ريش او. مي‌خواهد بگويد كه آخوند به وسيلة عمّامه او وصل است و يك كژدم به ريش او. مي­خواهد بگويد كه آخوند به وسيلة عمّامه و ريش بزرگ خود همانند كژدم سم را وارد بدن جامعه مي‌كند. آخوند به وسيلة عمّامه وريش بزرگ خود همانند كژدم سم را وارد بدن جامعه مي­كند. آخوند را تار و پود خرافات وموهومات احاطه كرده‌اند.از دهنش فقط دو نوع سخن بيرون مي‌آيد «اباطيل» و اگر كسي آن«اباطيل» را اطاعت نكند و قبول نكند «تكفير، تكفير». نامه فرنگستان مي­خواهد با قيچي دانس و جرأت، آن اباطيل را ببرد تا با بريدن اباطيل، تار و پود خرافات و موهومات به خودي خود از بين برود. نامة فرنگستان دركنار قيچي اين بيت را نوشته:«به مقراض شجاعت بُر يكايك تار و پودش را بنازم همتت با خاك يكسان كن وجودش را».

تصوير 2 ـ آخوندي را با عمّامه بزرگ كه نمودار ابهّت وزهد و تقواي بيشتر مي­باشد نشان مي­دهد كه ظرف پلويي از مال اوقاف را در برابر خود گذارده و به تناول آن مشغول است و شيشه شرابي را نيز نشان مي­دهد كه آخوند در زير عبايش مخفي كرده ولي قسمتي از بدنة بطري ديده مي­شود. روي بطري «شراب شيراز» نوشته شده كه گويا بهترين شراب موجود در ايران بوده است. ليواني نيمه پُر نيز در كنار دست او به چشم مي­خورد. پنهان كردن بطري شراب هم حكايت از ريا وتزوير آخوند دارد. در طرف چپ آخوند، رعيّت بدبختي را نشان مي­دهد كه با فرزند خردسال ونحيف و لاغرش كه از گرسنگي گوشتش به استخوانش چسبيده، از آخوند تقاضاي كمك دارد. آخوند در برابر تقاضاي رعيّت بدبخت مي­گويد: «مال وقف است و تعلق به دعاگو دارد». آخوند چوب تكفير را هم جلو خود دارد كه هركس نفسي بكشد و آهنگ ناسازگاري نمايد او را تكفير كند.

تصويرهاي 3 و4 و5 ـ تصوير شير و خورشيد علامت رسمي ايران است در سه دوره:

تصوير 3 ـ شير و خورشيد در«ديروز» (در تاريخ گذشتة ايران) كه شير با قدرت و سربلندي شمشير در دست دارد وخورشيد نيز تابان است.

تصوير 4 ـ شير وخورشيد را در «امروز» (ايران درسال 1303 شمسي) نشان مي­دهد كه شير بر سرش عمامه است و عماّمه نمودار آخوند است كه در همة امور مملكت دخالت مي­كند. يك تسبيح هم به دم شير آويزان است و به جاي شمشير هم ظاهراً چماق تكفير در دست دارد، خورشيد هم تابندگي ديروز را ندارد.

تصوير 5 ـ شيرو خورشيد را در«فردا» ـ اگر وضع مملكت در سال 1303 تغيير نكند ـ نشان مي­دهد. شير مرده است، عمامه اش به زمين افتاده وشمشيرش شكسته شده وتسبيح هم از دمش جدا گرديده، خورشيد هم خاموش شده است. در اين حال لاشخوري به نام «استملاك و استعمار» براي دريدن و خوردن شير مردة بر زمين افتاده آمده است.

نويسندگان نامه فرنگستان عبارتند از: محمد علي جمال زاده، ميرزا محمد خان قزويني (فقط يك مقاله)، رضازاده شفق، مشفق كاظمي، پرويز كاطمي، احمد فرهاد، غلامحسين فروهر، ابراهيم مهدوي، علي اردلان، رضي اسلامي، حسن نفيسي، تقي اراني، علي نوروز، وهاب مشيري، مرتضي يزدي‌زاده، روح‌الله ميكده، علي محمد شيباني، و ابوالقاسم لاهوتي (شعر دربارة زن ايراني، به نام «بداختران»).

لوس آنجلس

پانوشتها:

1- عاقلي ، باقر، روز شمار تاريخ ايران، جلد اول، تهران، نشر گفتار 1372.

2- مشفق كاظمي، مرتضي، روزگار و انديشه‌ها، تهران، ابن سينا، 1350، ص 182، به نقل از مجلة ايران‌شناسي، سال 9 ، شماره 4.


1. پس از انتشار ايران شناسي ( شمارة 4، سال 10، 1377) كه در مقالة « چند كلمة ديگر دربارة جمال­زاده» نوشته بودم، همان طوري كه آقاي ناصرالدين پروين نيز به دورة كامل نامة فرنگستان دسترسي نداشته است (ايران‌شناسي، شماره 4، سلا 9) ، بنده نيز بامراجعه به برخي از كتابخانه­هاي دانشگاهي امريكا نتوانستم اين مجله را به دست بياورم تا معلوم گردد كدام يك از مقاله­ها با كاريكاتورهاي تهيه شده به توسط جمال­زاده خشم روحانيان را برانگيخته بوده است و بدين جهت از ورود آن مجله به ايران ممانعت به عمل آورده­اند.

آقاي جسيم ، پس از ملاحظة اين مقاله، تلفني اطلاع دادنند كه دورة كامل نامة فرنگستان را دراختيار دارند و تصاوير آن را ـ كه برخلاف تصاويري كه ما از كتاب مهراداد مهرين نقل كرده بوديم ـ كاملاً روشن است براي ايران شناسي خواهند فرستاد. از توجه ايشان تشكر كردم و قرار شد آنها را بفرستند. پس از چند ماه آن تصاوير را به همراه مقاله يا رساله­اي در56 صفحة نيم ورقي فرستادناد! آقاي جسيم براي آن كه منش نامة فرنگستان و آراء نويسندگان آن را نشان بدهند، برخي از مقاله­هاي آن مجله را به صورت كامل يا خلاصه شده نقل كرده و نظر خود را نيز دربارة گردانندگان آن مجله و به خصوص شخص جمال­زاده ذكر نموه­اند. با توجه به صفحات محدود مجله، قسمتهاي اساسي آن مقاله، همراه با تصاوير مورد بحث در اين شماره از نظر خوانندگان مي­گذرد.

image hover
 
Owl Image

مجموعه 2 جلدی

تاریخ روزنامه نگاری در ایران عنوان کتابی است از اسماعیل جسیم که در 1303 صفحه و توسط انتشارات علمی در سال 1391 به چاپ رسیده است. موضوع اصلی این کتاب روزنامه نگاری است. از اسماعیل جسیم، کتاب زن و خانواده در مسیر تاریخ(علمی) نیز در بازار کتاب موجود می‎باشد.

شما می‌توانید این کتاب را از این وب سایت و در ایران تهیه کنید.